اما این کتاب کتابى است مملوّ از :
- - فحاشى، دشنام ؛ و سوق دادنِ مباحث به طرف ناسزا گویی و بی أدبی ، و إسائه نسبت به مخالفان که شیوه و روش أسلاف او مانند إبن تیمیه حرّانی و .. است.
- - دروغ های فراوان در بارۀ تاریخ ، حدیث ، عقائد و ... و تلاش برای وارونه نشان دادن آنها
- - وارد کردن اتهامات و تهمت های بی حصر نسبت به کسانی که دارای نظام فکری و رفتاریِ متفاوت با تکفیری ها ، و نواصب هستند.
- - سخنان و ادعاهای بی پایه و بى دلیل که در ادامه بعضی از آنها را خواهم آورد.
- - تقطیع مطالب و احادیث به منظور مصادره بمطلوب کردنِ آنها.
- - تحریف مطالب و محتویات برخی کتاب ها و احادیث که نمونه های آنرا ارائه خواهم کرد.
- - کتمان بعضی حقائق تاریخی ، اعتقادی و ... که مواردی را مثال خواهم زد.
- - انکار مسلّمات و بدیهیات ، مانند معقولات، محسوسات و متواترات، که در ادامه مصادیقی از آن خواهد آمد.
- - تکفیر پیروان تمام مذاهب اسلامی ، خصوصاً پیروان مکتب أهل البیت علیهم السلام.
- - طرفدارى از بدعت و بدعت گذران که نمونه های آنرا نشان خواهم داد.
- بدعت گذاری در برخی از موارد.
- - دشمنى و عناد بی پایان با اهل بیت پیامبر(ص).
- - توسّل به توجیهات غیرعلمی و بعضاً أحمقانه ، بمنظور گمراه کردن مخاطب، و ارائۀ نتایج مشوّه و مقلوب ..
- - نسبت هاى شنیع نسبت به شیعه و نویسندگان آنها.
- - بدگوئى کردن در بارۀ نویسندگان و ملّتهای مختلف؛ در حالی که اسلام از این امور بشدّت نهی کرده است.
- - خشونت کلامی در سراسر کتاب ؛ در حالی که اسلام دین رحمت و محبّت بوده و از خشونت های کلامی نهی کرده است.
- - دفاع تمام قد از بنی اُمیّه،أبوسفیان، معاویه، یزید و ... ، در مقابل بنی هاشم و خاندان پیامبر(ص) .. و ادامۀ این دوگانه سازی تا پایان کتاب.
- - دفاع کورکورانه از منافقین صحابه ، در حالی که خداوند حکیم در قرآن کریم از پیروی و حمایت از منافقان عموماً و منافقانِ صحابه خصوصاً، نهی فرموده است.
- - تحقیر ملل مسلمان ؛ مانند تحقیر و تمسخر مردم مصر، پیروان زیدیه، اسماعیلیه، فاطمیون و .. در حالی که قرآن کریم و رسول مکرّم از تحقیر و تنقیص دیگران بشدّت نهی فرموده اند.
- - دروغگویی در بارۀ عادات و سنن ملت ها ، مثل آنچه در باره مردم مصر و ایران و سادات از ذریّۀ پیامبر(ص) گفته است.
- - تلاش برای ایجاد اختلاف میان إمامیّه و سایر مذاهب شیعه مثل زیدیّه و اسماعیلیّه و فاطمیون ..
- - تلاش برای ایجاد اختلاف بین پیروان مذاهب أهل سنّت ، و اینکه هر یک از آنها، از سلف صالح! فاصله گرفته و در وادیِ گمراهی قرار گرفته اند. توهین به ائمّـۀ أهل سنّت مانند مالک بن أنس ، أبوحنیفه ، امام شافعی و طحاوی و ..
- - تلاش جهت خنثی کردن فعالیت های بزرگان و اندیشمندان مذاهب اسلامی برای " وحدت امّت اسلامی". در حالی که سفارش به وحدت میان امت اسلامی، و تأکید بر مشترکات بجای اصرار و تمرکز بر اختلافات از مقاصد قرآن و پیامبر عظیم الشأن بوده، و از أهداف عالیِ اسلام میباشد.
- - تمجید مکرر از ابن تیمیه و أفکار پریشان او و او را إمام و قاعد معرفی کردن.
- - تمجیدهای چاپلوسانه از محمد بن عبدالوهاب و خاندان سعودی.
- - حمایت های متعصّبانه از عملکردهای آل سعود در تخریب أماکن مقدس در مکه و مدینه ، و سراسر ممالک اسلامی ، و حمایت تلویحی از عملکرد تخریبیِ گروه های وابسته به سعودی ها در ممالک دیگر ..
- - حمایت از عملکردهای خشونت آمیز و ضدّ بشریِ وهابیت تکفیری در جهان اسلام . در حالی که اسلام از توحّش و وحشیگری، و سلب آرامش و آسایش أبناء بشر ، و سلب حقوق انسانیِ آنها بشدّت نهی فرموده، و مسلمانان را از تعدّی به دیگران به بهانه های پوچ و پوشالی منع کرده است ..
- - ترویج دروغ های بیّن و آشکار در بارۀ تاریخ اسلام و ممالک اسلامی ؛ مانند آنچه در بارۀ کتابسوزی های شیعه ! ، مساعدت شیعه [!] برای فتح بغداد، همراهی شیعه با قدرت های بیگانه بمنظور انقراض سلسلۀ عباسی، و .. گفته است.
- - تکذیب جایگاه أهل بیت طاهرین و تنقیص آنها به روشهایی که سابقۀ آن در آثار نواصب و إبن تیمیه و پیروان و همفکرانش دیده شده .. و غلیظ کردن بعضی از آن موارد ..
- - تنقیص جایگاه و موقعیت فاطمۀ زهراء و أمیرالمؤمنین علی(علیهماالسلام) ، با روش های تکراری در آثار إبن تیمیه ، إبن القیّم ، مال الله الخالدی ، أحمد الکاتب ، و أساتیدش بن باز ، شیخ محمد عثیمین که توهین آشکارش به حضرت فاطمه(س) و طلب استغفار برای او ، هنوز ذهن و روح هر مسلمانی را آزرده میکند ، و استادش إبن جبرین که فتوای قتل عام شیعیان در عراق و تخریب أماکن مقدس شیعه در عراق را صادر کرد و در نتیجۀ این فتوا که گروه دیگری از اساتید این نویسندۀ وهابی مانند إبن عقیل ، و عبدالعزیز بن قاسم پای آنرا امضاء و مهر کردند، هزاران شیعۀ بیگناه و بیدفاع بصورت فردی و جمعی قتل عام شده و در گورهای مخفی دفن شدند .. اینان بدلیل بغض و کینه ای که نسبت به أمیرالمؤمنین و أهل بیت پیامبر دارند ، همواره از احترام و تجلیل شیعه نسبت این بزرگواران آزرده خاطر بوده و اکنون فرصتی پیدا کرده و در کتابهایشان مشغول عقده گشایی میباشند در حالی که اسلام و پیامبر (ص) بر مودّت و محبّت آنان توصیه کرده و آنرا جزئی از ایمان قرار داده است.
- - تکرار دروغ ها و غلط های دیگران ، بدونِ بررسی در بارۀ صحّت یا سُقم آنها. مانند تکرار دروغ های ابن تیمیه ، محمد مال الله و ..
- - مکلّف دانستنِ خود به دفاع از میراث " أبوسفیان و بنی اُمیّة الخالد " .. که بطور ناشیانه ای پرده از أفکار او و ریشه هایش برمیدارد ..
- - تکفیر شیعه و مباح دانستن جان و مال و .. آنها در چند جا از کتابش
- - تحریف در معنای أهل البیت و تحدید حدود آن .. در بخش هایی از کتاب دامنۀ آنرا چنان وسیع میگیرد که همۀ عموهای پیامبر - البته جز أبوطالب ! و أبولهب - خانواده های آنها و کلّ قریش و تمام صحابه را از أهل بیت پیامبر میشمارد! .. در بخش هایی دامنه را بشدّت تنگ میکند بطوری که فقط فاطمه و حسنین علیهم السلام را مصداق أهل بیت پیامبر می شمارد ... و تا انتهای کتاب به میل و هوس خودش این دایره را جابجا میکند. و در بعضی موارد نیز بمنظور گمراه کردن ذهن مخاطب از نقطه ای اساسی در احادیث معتبر، بتدلیس روی آورده و اصطلاح " آل البیت " را بجای آن می نشاند تا تمام همسران پیامبر(ص) و خانواده های آنها یعنی ابوبکر و عمربن خطّاب، و نیز تمام دختران پیامبر(ص)! و همسران آنها یعنی عثمان و عمر بن خطاب را در خود جای دهد و وجوب محبّت نسبت به أهل بیت را برای همۀ آنها به اثبات برساند .. و از این ناحیه اثبات کند که شیعه در بارۀ پایبندی به محبّت أهل بیت دروغ میگوید ، چون اگر راستگو باشد نباید به فاطمه و علی و حسنین و فرزندان آنها[علیهم السلام] اکتفاء کند و باید همۀ این افراد در نزد او محبوب و مورد اطاعت باشند !!! در حالی که پیامبر شخصاً مصادیق أهل بیت را تعیین کرده و در روایات متواتر و غیرقابل انکاری که در این مورد وجود دارد، کسان دیگر را مصداقِ أهل بیت ندانسته و حتبِ بصراحت همسرانش را از مصادیق أهل البیت اصطلاحی خارج دانسته است.
- - اشتباه واضح و آشکار در بیان بعضی از حقائق به منظور تمسخر عادات و سنن و حتی لباس پیروان مذاهب دیگر ؛ مانند آنچه در بارۀ مردم مصر و القاب سادات و لباسهای انها میگوید که همگی آمیخته به غرض و دروغ بوده ، و سخنانی بی اساس میباشند. او در اینکار بدرستی از سلف صالح[!] خود إبن تیمیه تبعیت کرده و اتهامات عجیب و غریبی را به عادات و سنن ملـت ها وارد نموده است.
- - استفاده از نسخه های تحریف شدۀ کتابهای أصلیِ اهل سنّت که در آنها تصرف هایی شده و در چاپ های جدید بعضی مطالب و احادیث را از آنها حذف نموده و سپس آنها را تجدید نشر کرده اند ؛ و چون نویسنده در نگارش کتاب شتابزده بوده ، مراجعه نداشته و تحریف ها را متوجه نشده ، یا تطبیق کرده ولی کتمان نموده است . مانند آنچه در بارۀ حدیث ولایت ، و خطبه های حضرت زهرا(س) ، و احادیث مطالبۀ میراث ، و مناظرۀ حضرت فاطمه با خلیفۀ اول ، و غضب و هجر فاطمه نسبت به دو نفر از صحابه .. انجام داده است .. بعنوان یادآوری عرض میکنم که وهابیّون با یک برنامه ریزیِ دقیق اقدام به تصرّف در منابع حدیث و تاریخ کرده اند و برای مثال احادیث مربوط به أفضلیت علی علیه السلام و ولایت ایشان را از منابعی مانند سنن ترمذی(276هـ) حذف و سپس این کتاب را منتشر کرده اند درحالی که تعداد کثیری از مؤلفین أهل سنّت در کتابهایشان تصریح کرده اند که آن روایت را از سنن ترمذی أخذ و نقل میکنند[!] و همینطور است تحریفاتی که در کتاب های " ابن قتیبۀ دینوری (279هـ) و إبن شبّۀ نمیری( 262هـ) و .. انجام داده اند. البته نوع دیگری از تحریف حقایق نیز در این کتاب وجود دارد که توأم با تدلیس و فریبکاری است که در تمام کتاب بیش از 200 مورد از آنرا ثبت کرده ام. در این روش گرچه مشخص است که تمام روایاتِ مربوط به یک موضوع در اختیار نویسنده است ولی وی روایتی را انتخاب و بررسی و در نهایت تأیید میکند که با مقاصد و أهداف او و وهابیون تکفیری هماهنگ باشد .. تحریف حقیقت ، و بکار بستن فریب و نیرنگ برای قلب واقعیت یا کتمان آن ، و نیز تدلیس برای انتقال حق از جایگاهش و وارونه و ناقص نشان دادنِ آن از گناهان کبیره بوده و اسلام با تأکید بسیار از اینگونه ناجوانمردی ها نهی نموده است.
- - عدم مراجعه به منابع شیعه در بارۀ زندگی و فضائل حضرت زهراء(س).
- - ترویج گمان باطلِ خود در بارۀ ضعف شیعه در علم رجال !! در حالی که شیعه بنیانگذار علم رجال بوده و صدها عنوان کتاب در علم رجال ، و رجال شناسی دارد. لکن مبانیِ شیعه در علم رجال با مبانیِ أهل سنّت - و البته وهابیت - در این علم دارای تفاوت های ماهوی و زیربنایی بوده ، و شیعه نمیتواند طبق میل و سلیقۀ تکفیری ها و حامیان منافقان و مبتدعه ، طریقۀ خود را رها نموده و از اصول علمی و اخلاقی عدول کرده ، به سخنان دروغپردازان و منافقین که قرآن کریم هم مصادیقشان را معلوم کرده، و هم بر دوری از سخن و رفتار آنها تأکید نموده، عمل نماید. چون وهابی ها جز خود را معتبر نمیدانند ، و جز روش های خود را به رسمیت نمی شناسند و از سعۀ صدر لازم برای تحمل عقائد مخالف و تعامل با آن برخوردار نیستند ، بدیهی است که این مبانی را قبول نداشته و ما را به ضعف متهم کنند . ما ده ها سال قبل از اهل سنّت قوانینی را برای این امور ، از قرآن کریم، پیامبر و امیرالمؤمنین و سایر بزرگانمان أخذ کرده ایم و بر اساسِ آنها در بارۀ احادیث خود ، و احادیث نقل شده توسط سایرین قضاوت میکنیم و هرگز مانند آنها که بطور کلی تمام روایات شیعه را مردود اعلام میکنند ، تمام أحادیث و روایات أهل سنّت از هر گرایشی که باشند را مردود اعلام نکرده و نخواهیم کرد ، زیرا آنها را از ذخائر اسلامی میدانیم که باید به اصول و مبانی عرضه و مورد استفاده قرار گیرند .
- - بیان مکرر این ادعاء که أهل سنّت و خصوصاً وهابی ها و پیروان سلفِ صالح محبّت زلال نسبت به اهل بیت پیامبر داشته و دارند !! در حالی که این سخن دروغی بیش نبوده و معلوم نیست با وجود این ادّعاء، چرا هیچیک از معلومات دینیِ خود را از أهل بیت پیامبر أخذ نکرده اند و روایاتِ آنها را در کتاب های خود نمی آورند و ....
- - این نویسنده به هیچوجه برای "عقل" و مستقلّات عقلیه اعتبار قائل نیست و مکرر تأکید میکند که منابعِ مورد اعتماد آنها فقط حدیث و سنّت سلفِ صالح ( یعنی أحمد بن حنبل از زاویۀ دیدِ ابن تیمیه(726هـ) و إبن القیم الجوزیه و شاگرادان آنها ) میباشد. پس به همۀ نویسندگانی که در بارۀ حضرت فاطمه(س) به بدیهیّات و استظهارات عقلی استدلال کرده اند - مانند عباس محمود العقّاد ، و بنت الشاطی و .. - بشدّت حمله ور میشود و آنها را بیسواد و گنگ معرفی میکند ؛ و این در حالی است که در چند صفحۀ بعد و یا قبل از آن ، در جایی که قافیه بر نویسنده تنگ میشود و نمیتواند مطلبی را که آغاز کرده تمام کند ، عیناً همان استدلال ها را نقل میکند !!!
- - فتواهای عجیب در بارۀ مسائل خاص ارائه میشود . مثلاً میگوید : " اطلاق لقب بتول به حضرت فاطمه حرام و ممنوع است ، زیرا منشأ این لقب " معلومات شیعه" میباشد " یا میگوید " اطلاق لقب زهراء به حضرت فاطمه مکروه است و بهتر است ترک شود زیرا این لقب توسط شیعه ترویج شده است" !!! یا در جای دیگر میگوید " اگر لقب " نورین" را برای زینب و رقیه که همسران عثمان ذوالنورین بوده اند پذیرفته و به آنها اطلاق شود ، اطلاق لقب زهراء به حضرت فاطمه اشکال ندارد" !!! و .. ملاحظه میشود که مبنای فتاوای صادره صرفاً " مخالفت با شیعه " میباشد و دلیل و مدرک دیگری وجود ندارد !!! جالب است که بدانیم همین نویسنده ، ده ها بار تکرار کرده که "معلومات شیعه مبنای درست ندارد و همۀ آنها از مخالفت با معلومات سُنّی بدست آمده است !!! منظورش قاعدۀ " خُذ بما خالفه العامّه " است که البته آنرا نفهمیده و حتی مصادیقش را ندیده ، و حتّی روایات شیعه و مبانی ای را که برای آن ترسیم کرده اند ندیده ، و فقط در کتاب های سلف صالحش! چیزی شنیده و تکرار کرده است . ولی حقیقت آنست که مطلب با آنچه او فهمیده تفاوت بسیار دارد ، و آنچه خودش انجام داده نامی جز بدعت بر آن نمیتوان نهاد .
- - تکذیب أحادیث صحیح ، مستفیض و متواتر ، طبق میل و هوس شخصی. مثل آنکه میگوید " حتّی یک حدیث درست در بارۀ ازدواج فاطمه با علی[ع] به فرمان یا توصیۀ خداوند حکیم موجود نمیباشد و همۀ آنها ساختۀ شیعیان میباشد" ؛ در حالی که منشأ تمامِ این روایات کتاب های أصلیِ أهل سنت بوده و در همان کتابهاست که این روایت بوسیلۀ 12 صحابی و 15 تابعی نقل شده و طبق تلقیِ اهل سنّت در علوم حدیث ، در تمام طبقات محدثین "متواتر" میباشد. پس اولاً این أحادیث درست میباشند، چون متواتر هستند ، ثانیاً ساختۀ شیعیان نیستند ، چون در کتاب های اصلیِ خودشان مانند صحاح و مسانید نقل شده است . ثالثاً .. ولی نویسندۀ وهابی با وقاهت تمام ایینگونه معارف و معلومات را جعلی تلقی کرده و تکذیب میکند . در حالی که کتمان " متواتر" کتمان بدیهیات تلقی شده و بدیهی را کتمان نمیکنند مگر مغرضان و دیوانگان .. شبیه این تکذیب و کتمان در بارۀ روایت " حوریّه بودنِ حضرت فاطمه " و کثیری از أحادیث دیگر.. مشاهده میکنیم.
- - سخنان بی دلیل و مدرک ؛ مثل اینکه 3 مرتبه گفته است : حاکم نیشابوری(405هـ) کتاب فضائل فاطمة الزهراء را در اوئل جوانی و در زمانی که پختگی لازم را نداشته نوشته است !!! تا بتواند أحادیث آنرا به میل و هوس خود قبول یا مردود اعلام کند ؛ در حالی که مقدمۀ حاکم نیشابوری در این کتاب معلوم میکند که او در مقام استادی بوده و در حال تدریس صحیح بخاری بوده که بدلیل پرسش ها و تقاضاهایی این کتاب را جمع آوری کرده است .. و خنده دار آنست که نویسنده وهابی در جلدهای دیگر کتابش وقتی دنبال جمع آوری أحادیث فاطمی است ، به بسیاری از احادیث این کتاب که شواهد و متابعاتی هم ندارند ، استناد میکند!!! .. شبیه به این سخن را در بارۀ کتاب تزویج فاطمة الزهراء نوشتۀ أبوبکر رویانی ( 307هـ) بزبان میآورد و اولاً آنرا به امام باقر نسبت میدهد – که دروغ است و فقط یک روایت از امام باقر در آن نقل شده ، و بقیۀ روایاتش از سلمان فارسی، إبن عباس و .. میباشد .. این نویسنده أساساً محقق استواری نیست و سخنان بی پایه و اساس بسیاری در کتابش وجود دارد که در نقد کامل ، به مدد إلهی ، ادعاهایش را مستندسازی نموده و جواب های مستدلّ و مستند به آنها ارائه خواهم کرد.
- - کتمان مطالب علمی که یا ناشی از غرض است و یا ناشی از ضعف در تحقیق ؛ بعنوان مثال او در جلد اول کتاب ، در بارۀ همۀ کتاب های اهل سنت در بارۀ فاطمۀ زهراء بررسی و قضاوت دارد ولی کتاب " فضائل فاطمة الزهراء " نوشته إبن شاهین مروزی(385هـ) را فقط معرفی کرده و از آن عبور میکند در حالی که هم مقام علمی ابن شاهین و تسلطش بر احوال رجال بر کسی پوشیده نیست و هم قدمتش نسبت به حاکم نیشابوری و قلقشندی و مُناوی و سیوطی.. دلیلِ این موضوع برای نگارنده ( روحانی) معلوم است و آن اینکه در اینجا نمیتواند مانند کتاب حاکم نیشابوری ادعا کند که وی کتابش را در دوران جوانی و ناپختگی نگاشته تا بتواند با میل و هوس خود آنها را مورد استفاده قرار دهد ... و دلیل دیگر نیز آنست که در این کتاب روایاتی وارد شده که ادعاهای واهیِ نویسنده را در بارۀ بعضی مسائل مربوط به حضرت فاطمه(س) برملا میسازد و به رسوایی نویسنده منتهی میشود . مانند آنکه نویسنده گفته منشأ روایات ازدواج فاطمه و علی(ع) به أمر إلهی جعلیّات شیعه هست ولی در این کتاب روایات سُنّیِ مسند و متصلی وجود دارد که برخلاف ادعای او و همفکرانش را باثبات میرساند ، یا تعداد بیشتری روایت در این کتاب وجود دارد که نشان میدهد " حدیث بضعة " شأن صدوری غیر از دروغ هایی که او و جاعلان حدیث به آن نسبت میدهند دارد ...
- - کینه ورزی در سراسر کتاب و فاصله گرفتن از بیطرفی در قضاوت های مختلف . ادبیات کتاب در بعضی قسمت ها بوضوح این موضوع را به اثبات میرساند.
- - ترویج دروغ های تاریخی مثل اینکه " نواصب فرقه ای بوده اند که در قرون اولیه منقرض شده اند " در حالی که تاریخ چیز دیگری میگوید .. و در عصر حاضر نواصبی بسیار پرکینه تر از آنها وجود دارند که با استفاده از روش های فریبکارانه و تدلیس به دنبال تحقیر و تنقیص أهل بیت و دشمنی با آنها و هوادارانشان میباشند ، و فراتر از نواصب تاریخی ، به حلال بودن خون و مال و ناموس دوستداران آهل بیت پیامبر فتوی میدهند و هزینۀ تشکیل گرو های کشتار و خرید سلاح های مخوف را تأمین میکنند و فتواهای لازم را در اختیارشان قرار میدهند . میکشند و فیلم مییگیرند و شعار میدهند و تهدید میکنند و به نوامیس مسلمین تجاوز میکنند و ..
- - در چند جای کتاب نژادپرستیِ شدیدی مشاهده میشود و در بارۀ عرب و عجم و غیره سخنان نامربوط و أحمقانه ای گفته شده است . این روش جزئی از ادبیات اموی و از ذخائر باقیماندۀ سلف صالحِ نویسنده ! میباشد..
- - تسرّی دادن حکمِ جزء به کلّ در سراسر کتاب . در حالی که عقل و اقتضای تحقیق آنست : حکمی که برای جزء صادر میشود قابل تسرّی به کلّ نخواهد بود . بعنوان مثال در صحیح بخاری که یکی از کتابهای اهل سنّت است روایاتی نقل شده که تحریف در قرآن را اثبات میکند، اما جایز نیست گفته شود که بخاری معتقد به " تحریف قرآن" بوده ، و یا " أهل سنت معتقد به تحریف قرآن میباشند" ؛ این در حالی است که نویسندۀ تکفیری – البته به تبعیت از سلفِ صالحش! – وقتی در کتاب کافی روایاتی میبیند که مستلزمِ تحریفِ قرآن است نتیجه گیری میکند که " شیعه معتقد به تحریفِ قرآنست " ، و حتّی اینرا کافی نمیداند که بگوید : کلینی (328ه) معتقد به تحریف قرآن است . در حالی که شیعه معتقد نیست که هر چه در این کتاب آمده " صحیح و معتبر" است و حتّی خودِ کلینی هم در مقدمۀ کتابش چنین ادعایی نکرده . در حالی که برخلافِ آن ، هم بخاری در مقدمۀ کتابش تمام روایاتش را صحیح و معتبر دانسته و هم تمام أهل سنّت "صحیح بخاری" را صحیح و معتبر دانسته و آنرا غیرقابل نقد تلقی میکنند .. [نوع برخورد شیعه با منابع را با نوع برخورد تکفیری ها مقایسه کنید تا میزان تعقل و آزاداندیشی در میان آنها معلوم شود].
- - شعارها و سخنان بی حاصل که معلوم نیست بهره و نتیجۀ عملیِ آنها چیست در سراسر کتاب وجود دارد . مثل آنکه در ده ها جا میگوید : تنها کسانی که نسبت به أهل بیت پیامبر محبّت غلیظ و راستین دارند، پیروان مکتب خلفاء و أهل سنّت – بخوانید : وهابی های تکفیری – میباشند ؛ در حالی که معلوم نیست نشانه و بهرۀ این محبّت در کجاست ؟ اگر چنان محبّتی وجود داشته چرا اولین اقدامشان بعد از رحلت پیامبر(ص) ترک جنازۀ پیامبر و تشکیل جلسه بدون حضور أهل بیت، و تصمیم گیری بدون مشارکت أهل بیت، و بیعت بدون حضور أهل بیت، و تحمیلِ تصمیمات به أهل بیت، تحریک صحابه برای حمله به أهل بیت، حمله به خانۀ فاطمه، تهدید به آتش زدن خانۀ أهل بیت، و قطع حقوق مالیِ أهل بیت و در مضیقه قرار دادنِ آنها، محروم کردنِ فاطمه از میراث پیامبر(ص)، و نترسیدن از غضب أهل بیت، و مسموم کردن و کشتنِ أهل بیت و تحت فشارقراردادن بازماندگان و به اسارت بردن آنها و دروغ بستنِ به آنها و ... این چه محبّتی است که ...
- - فضل فروشی و ارائۀ بحث های حاشیه ای که ارتباطی با فاطمۀ زهراء و زندگانی و فضائل و مسانید ایشان ندارد .. مانند بحث های بی فایده و طولانی در بارۀ رجال احادیث صحیحین بخاری و مسلم که در همۀ موارد به " تصحیح" روایت منتهی میشود .. و بحث در بارۀ سادات و لباسهایشان .. تاریخ فاطمیّون که البته آغشته به دروغ و قرائت های تعصب آلود و مغرضانه نیز میباشد .. اگر حاشیه های بی ارزش و غیر مرتبط ، و فونت غیرعادی و فاصله های بسیار بین خطوط ، و حاشیه های سفید را از این کتاب بگیریم حجم کتاب بسختی به 2 جلد خواهد رسید .. امّا سیاستی که در اتاق های فکر تبیین شده ، به حجم کتاب بیشتر توجه کرده تا صحّت محتوا و پرهیز از زیاده گویی مملّ و بیهوده و فضل فروشی و اسراف در کاغذ و چاپ و .. توصیۀ اخلاقی اسلام میباشد و انجام آنرا برای همه تکلیف کرده است.
- - درک نادرست از اعتبار در أحادیث ، و تفاوت قائل نبودن بین روایات فقهی، با روایات تاریخی – علیرغم آنکه چندین مرتبه در جلد اول و دوم کتاب تأکید کرده که ملاک ها متفاوت هستند ولی در عمل تفاوتی دیده نمیشود.
- - دوگانگی و تناقض در استفاده از ملاک ها . بعنوان مثال در جلد اول : در هر روایتی که از منابع شیعه نقل شده ، یا در سند آن یک راوی شیعه وجود دارد، یا حتّی "متهم به شیعه" بودنست ، آن روایت را مردود میشمارد ، بعد در جلد دوم و سوم از این ملاک عدول کرده و بعضی روایات را به میل و سلیقه می پذیرد و مورد استناد قرار میدهد.
- - نویسنده در بارۀ " إضافاتِ ثقات در روایات " ملاک واحدی ندارد و در جایی که تأمین کنندۀ مقاصد مغرضانۀ وی باشد انرا میپذیرد و در جایی که مخالف با أغراض و أمیال وی باشد آنرا بعنوان اینکه در روایات دیگر نیامده است مردود میشمارد !! بعنوان نمونه وقتی در بارۀ روایت " فاطمة بضعةٌ منّی ، فمن أغضبها أغضبنی " إضافات یک راوی را که در بارۀ ثقه بودنِ وی اختلاف وجود دارد را میذیرد و تا انتهای کتاب 23 بار از این روایت بعنوان حدیث " غیرت " بر علیه امیرالمؤمنین علی(ع) استفاده مییکند، در حالی که در بارۀ بسیاری از احادیث ، اضافۀ ثقاتی را که ثقه بودنشان مورد اتفاق میباشد مردود میشمارد !!
- - بسیاری از مطالبی که در این کتاب وارد شده ، رونویسی از کتابهای دیگران میباشد.
- - میان بسیاری از مطالب ، خلط نموده است .. مثلاً تفاوتی بین " تقیّه " و دروغ قائل نیست .. و این اختلاط را در ده ها محلّ تکرار میکند ................
- هر کس این کتاب را به دیدۀ تأمّل مطالعه کند چهرۀ حقیقی و واقعیِ وهابی های تکفیری ، و مقاصدِ آنها ، ونیز وحشتِ فراوانِ آنها از روی آوردنِ مسلمانان به پیامبر و خاندان طاهرینِ ایشان ( صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ) ، و سراسیمگیِ آنها در نوشتنِ اینگونه کتاب ها ،برایش آشکار میشود و بیش از پیش معلوم میگردد که آنان و سلفِ صالحشان! تا چه حدّ ضعیف، مُغرض، مُتوهّم، کینه توز ، بی أدب ، خشونت طلب و دور از آموزه های قرآنی و نبوی میباشند .. و تا چه پایه گرفتار بدعت، نفاق و تدلیس هستند .. و نسبت به پیامبر و أهل بیت او (علیهم الصلاة و السلام) حقد و کینه دارند ......
- خدای را شکر که نعمت مسلمان بودن، مُوحّد بودن، و تبعیت آگاهانه و عاقلانه از قرآن، پیامبر و أهل بیت پیامبر را به ما ارزانی داشته است ..