فاطمه زهراء - زندگی و آثار

زندگی و احادیث مربوط به حضرت فاطمه(س) - پاسخ به شبهات و نقد کتابهای نوشته شده

فاطمه زهراء - زندگی و آثار

زندگی و احادیث مربوط به حضرت فاطمه(س) - پاسخ به شبهات و نقد کتابهای نوشته شده

نقد کتاب فاطمة بنت النبی (6) - جواب به دروغ های نویسنده وهابی (4)

      30 تهمت و دروغ نویسنده وهابی      

همانطور که در فرستۀ قبل ملاحظه کردید نویسندۀ وهابی کتاب فاطمة بنت النبی(ص) در مَدخَل کتابش 30 ادعای بزرگ که همگی دروغ ، تهمت ، تدلیس و فریبکاری هستند بیان کرده است . نگارنده در آنجا متن عربی را آوردم و در اینجا آن ادعاها را تجزیه و در عین حال ترجمه میکنم و بعد هر کدام از ادعاها را عنوان بحث علمی مستقلّی قرار داده و ثابت خواهم کرد که نویسنده مذکور در هیچکدام از این ادعاها صادق و راستگو نیست ، و فقط بدنبال فریب مخاطبان می باشد .

ادعاهای او عبارتند از :

ادعای(1) -  مراعات همه جانبۀ فاطمه(س) بعنوان عصارۀ اهل البیت ، توسط اهل سنّت

ادعای(2) -  مراعات فاطمه از جهت روایت ، توسط اهل سنّت

ادعای(3) -  مراعات فاطمه از جهت درایت ، توسط اهل سنّت

ادعای(4) -  مراعات فاطمه از جهت رعایت حال ، توسط اهل سنّت

ادعای(5) -  مراعات فاطمه از جهت عمل ، توسط اهل سنّت

ادعای(6) -  مراعات حدیث ثقلین توسط اهل سنّت و احترام به فاطمه(س) به مقتضای این حدیث

ادعای(7) -  وصف (( بضعة النبویّة )) اختصاص به فاطمه ندارد ؟! و پذیرفتن آن امکان ندارد

ادعای(8) -  حدیث بضعة بدلیل مناسبتی وارد شده است که در باب غیرت خواهد آمد

ادعای(9) -  پذیرفتن وصف بضعة النبی برای فاطمه مانند پذیرفتن آنست که پیامبر دختر دیگری جز فاطمه نداشته است .

ادعای(10) -  اینکه اینکه میگویند پیامبر فقط یک دختر داشته و سایر دختران ربیبه هستند سخن دروغی است

ادعای(11) -  اهل بدعت کتاب های زیادی در بارۀ فضائل فاطمه نوشته اند

ادعای(12) -  نویسندگان کتاب های فاطمی اهل متابعت از هوی و هوس خود هستند

ادعای(13) -  محبت شیعه به خاندان پیامبر و فاطمه دروغین است

ادعای(14) -  عداوت و دشمنی بین صحابه ، در عالم واقع وجود ندارد بلکه در ذهن مدعیان محبت اهل البیت می باشد

ادعای(15) -  آنچه شیعه بعنوان ظلم هایی که بر سر فاطمه آمده نقل میکنند دروغ است

ادعای(16) -  آنچه شیعه در بارۀ ظلم ابوبکر به فاطمه نقل میکنند دروغ است

ادعای(17) -  آنچه شیعه بعنوان إهانت عمر بن خطّاب نسبت به فاطمه نقل میکند دروغ است

ادعای(18) -  استدلال شیعه به روایات اهل سنّت و جماعت اشتباه است

ادعای(19) -  استدلال شیعه به روایاتی که اهل سنّت جعلی دانسته اشتباه است 

ادعای(20) - تویسرکانی در کتابش "مسند فاطمة" به اهل سنّت تهمت زده که نسبت به احادیث فاطمه توجه کافی نداشته اند

ادعای(21) - تویسرکانی در مقدمه و متن کتابش حتی یک حدیث مُسنَد از فاطمه نقل نکرده است

ادعای(22) -  کل احادیثی که در کتاب تویسرکانی نقل شده است عقل را آزار میدهند

ادعای(23) - هیچیک از احادیث تویسرکانی در کتابش بوسیله نقل تأیید و تصدیق نمی شوند .

ادعای(24) - هیچیک از احادیث تویسرکانی حتی بمعنایی که خودشان قبول دارند متّصل محسوب نمیشوند

ادعای(25) - محمد کاظم قزوینی به ما ( اهل سنّت ) تهمت زده که احادیث فاطمه را تماماً جعلی و ضعیف قرار داده ایم تا چیزی از فاطمه برای ما باقی نمانده باشد . و این دروغ جدیدی است که تا بحال گفته نشده

ادعای(26) - اهل سنت تنها کسانی هستند که حق را میدانند و آنرا در بارۀ فاطمه إظهار کرده اند و بقیه مردم از چنین امتیازی برخوردار نیستند .

ادعای(27) - اکثر احادیث اهل سنت در بارۀ حضرت فاطمه احادیث ضعیف و جعلی هستند

ادعای(28) - ادعای شیعه در بارۀ عنایتش نسبت به  سیره و احادیث فاطمه ادعایی دروغ است

ادعای(29) - مستشرقین و صوفیّه در بارۀ فاطمه ، متأثر از آثار شیعه می باشند

ادعای(30) - من در بررسی های خود میان روش تاریخی و روش حدیث شناسانه فرق خواهم گذاشت و مسائل تاریخی را با روش اختصاصی خود و احادیث دیگر را با روش حدیث شناسانه تحلیل و بررسی خواهم کرد .

  • در نهایت یادآوری میکنم که تمام این ادعاها - که فقط بخش کوچکی از تهمت ها و دروغ های نویسنده وهابی است - تدلیس و فریبکاری هستند و ما تک تک این موارد را عنوانِ یک بررسی قرار داده و دروغین بودنِ آنها را ثابت خواهیم کرد . به یاری خداوند حکیم که از دروغ و تهمت و فریبکاری و نفاق نهی شدید کرده ، و مسلمانان را به جهاد برای إظهار واقعیت و دفاع از حقیقت مکلف کرده است .  

نقد کتاب فاطمة بنت النبی (5) - 30 تهمت و دروغ نویسنده وهابی

نقد کتاب فاطمة بنت النبی (4) - جواب به دروغ های نویسنده وهابی (3)

نمونه ای دیگر از روایات مسند و متصل شیعه در بارۀ فاطمه(س)

[3] - عرض شد : برای اینکه کسی فکر نکند ما فقط آمار میدهیم و از ارائۀ مصداق عاجز هستیم، تعدادی روایت مسند و متصل را بصورت مصداقی ارائه میکنیم و برای این کار 13 روایت از ده ها روایت مسند و متصل را از کتاب شریف " دلائل الإمامة " نوشتۀ أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبریّ الآملی (فوت قبل از 400 هـ) - بدون قضاوت در بارۀ صحت و ضعف روایت - از بخش اول کتاب بنام "دلائل الزهراء" انتخاب و نقل میکنیم تا معلوم شود که نویسندۀ تکفیری، در بارۀ شیعه دروغ گفته است و چنین نیست که احادیث شیعه در بارۀ فاطمۀ زهراء ، و از فاطمۀ زهراءسلام الله علیها  ، بتعبیر نویسندۀ وهابی "حتّی در یک مورد دارای سند متّصل نباشد" بلکه بر عکس : أغلب روایاتِ شیعه در این مورد "مُسند" و " متصل" هستند . در زیر نمونه هایی از این دسته أحادیث را از کتاب دلائل الإمامة نوشتۀ محمد بن جریر طبری آملی(بعد 300 هجری ) را ملاحظه میکنید :


[1] - دلائل الإمامة/ح1: أخبرنا أبوطاهر عبداللّه بن أحمد الخازن قال: أخبرنا القاضی أبوبکر محمّد بن عمر الجعابیّ قال : أخبرنا أبوعبداللّه محمّد بن العبّاس بن محمّد بن أبی محمّد یحیى بن المبارک الیزیدیّ قال : حدّثنا الخلیل بن أسد أبوالأسود النّوشجانی قال: حدّثنا رویم بن یزید المنقریّ قال: حدّثنا سوّار بن مصعب الهمدانی، عن عمرو بن قیس، عن سلمة بن کهیل، عن شقیق بن سلمة، عن ابن مسعود قال : جَاءَ رَجُلٌ‏ إِلَى‏ فَاطِمَةَ(عَلَیْهَا السَّلَامُ) فَقَالَ: یَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ، هَلْ تَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عِنْدَکَ شَیْئاً: تُطْرِفِینِیهِ‏. فَقَالَتْ: یَا جَارِیَةُ، هَاتِ تِلْکَ الْحَرِیرَةَ. فَطَلَبَتْهَا فَلَمْ تَجِدْهَا، فَقَالَتْ: وَیْحَکِ اطْلُبِیهَا، فَإِنَّهَا تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً. فَطَلَبَتْهَا فَإِذَا هِیَ قَدْ قَمَمَتْهَا فِی قُمَامَتِهَا، فَإِذاً فِیهَا: قَالَ مُحَمَّدٌ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): " لَیْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ‏. وَ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یُؤْذِی جَارَهُ . وَ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أَوْ یَسْکُتْ. إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْخَیِّرَ الْحَلِیمَ الْمُتَعَفِّفَ، وَ یُبْغِضُ الْفَاحِشَ الضَّنِینَ السَّئَّالَ الْمُلْحِفَ. إِنَّ الْحَیَاءَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّةِ، وَ إِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذَاءِ، وَ الْبَذَاءُ فِی النَّارِ". [ قطعه ای از این روایت توسط حسن بن محبوب قمی در کتاب الزّهد/ص6ح10 و ص10/ح20 نقل شده، و قطعه ای دیگر در کتاب الکافی ج2/ص489ح6 ؛ و در صحیح بخاریّ ج8/ص19ح48 ؛ و در صحیح مسلم ج1/ص68ح75 و77 ؛ و در مصابیح السّنّة ج3/ص169 و .... ].

[2] -  دلائل الإمامة/ح4: و حدّثنی أبوعبداللّه الحسین بن أحمد بن محمّد بن حبیب قال: حدّثنا أبوبکر أحمد بن إبراهیم بن الحسن بن محمّد بن شاذان قال: حدّثنا أبو سعید الحسن بن علیّ بن زکریّا بن یحیى بن عاصم بن زفر البصریّ قال: حدّثنا عثمان بن عمرو الدبّاغ قال: حدّثنا محمد بن القاسم الأسدی قال: حدّثنا أبوالجارود قال: حدّثنا أبوالجحّاف‏ ، عن زینب ابنة علیّ، عن فاطمة بنت رسول اللّه قالت: قال رسول اللّه لعلیّ : أما إنّک و شیعتک فی الجنّة.

[3] - دلائل الإمامة/ح5: و حدّثنی أبوعبداللّه الحسین بن أحمد بن محمّد بن حبیب قال: حدّثنا أبوبکر بن شاذان قال: حدّثنا أبوسعید البصری قال: حدّثنا عثمان بن عبداللّه ابوعمر الطحّان قال: حدثنا سعید بن سالم قال: حدثنا عبید بن الطفیل، عن ربعی بن حراش، عن فاطمة ابنة رسول اللّه أنّها دخلت على رسول اللّه فبسط ثوبا فقال: اجلسی علیه. ثمّ دخل الحسن فقال: اجلس معها. ثمّ دخل الحسین فقال: اجلس معهما. ثمّ دخل علیّ فقال: اجلس معهم. ثمّ أخذ بمجامع الثوب فضمّه علینا، ثمّ قال : اللهمّ هم منّی و أنا منهم، اللهمّ أرض عنهم کما إنّی عنهم راض.

[4] - دلائل الإمامة/ح7: و حدّثنا القاضی أبو الفرج المعافى قال: حدّثنا إسحاق بن محمّد بن علیّ أبو أحمد الکوفی قال : حدّثنا أحمد بن الحسن بن علیّ بن عبداللّه المقرئ، صاحب الکسائی قال: حدّثنا محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن موسى بن جعفر قال: حدّثنی عمّا أبی الحسین و علیّ إبنا موسى، عن أبیهما، عن جعفر بن محمّد، عن ابیه، عن علیّ ابن الحسین، عن أبیه، عن علیّ، عن فاطمة قالت: قال رسول اللّه : یا حبیبة أبیها، کلّ مسکر حرام، و کلّ مسکر خمر.

[5] - دلائل الإمامة/ح8: و أخبرنی القاضی أبوإسحاق إبراهیم بن أحمد بن محمّد الطّبری قال: أخبرنا أبوالحسین زید بن محمّد بن جعفر الکوفی قراءة علیه قال: أخبرنا أبوعبداللّه الحسین بن الحکم الحبری قراءة علیه قال: أخبرنا إسماعیل بن صبیح قال: حدّثنا یحیى بن مساور، عن علیّ بن الحزوّر، عن القاسم بن‏ أبی سعید الخدری، رفع الحدیث إلى فاطمة قالت: أتیت النّبی فقلت: السلام علیک یا أبه. فقال: و علیک السلام یا بنیّة.  قالت: فقلت: و اللّه، ما أصبح- یا نبیّ اللّه- فی بیت علیّ حبّة طعام، و لا دخل بین شفتیه طعام منذ خمس، و لا أصبحت له ثاغیة و لا راغیة ، و لا أصبح فی بیته سفّة و لا هفّة . فقال لها: ادنی منّی. فدنت منه، فقال لها: أدخلی یدک بین ظهری و ثوبی. فاذا هی بحجر بین کتفی النبی مربوط بعمامته إلى صدره، فصاحت فاطمة صیحة شدیدة و قال: ما أوقدت فی بیوت‏ آل محمّد نار منذ شهر. ثمّ قال(صلّى اللّه علیه و آله) : أ تدرین ما منزلة علیّ؟ کفانی أمری و هو ابن اثنتی عشرة سنة، و ضرب بین یدیّ بالسیف و هو ابن ستّ عشرة سنة، و قتل الأبطال و هو ابن تسع عشرة سنة، و فرّج همومی و هو ابن عشرین سنة، و رفع باب خیبر و هو ابن عشرین سنة و کان لا یرفعه خمسون رجلا. فأشرق لون فاطمة، و لم تقرّ قدماها مکانها حتّى أتت علیّا، فإذا البیت قد أنار لنور وجهها، فقال لها علیّ(علیه السلام): یا ابنة محمّد، لقد خرجت من عندی و وجهک على غیر هذه الحال! فقالت: إنّ النبیّ حدّثنی بفضلک، فما تمالکت حتّى جئتک. فقال لها: کیف لو حدّثک‏ بکلّ فضلی؟!

[6] - دلائل الإمامة/ح9 : و حدّثنا أبوالمفضّل محمّد بن عبد اللّه، قال: حدّثنا محمّد بن محمّد بن معقل العجلی القرمیسینی، قال: حدّثنی محمّد بن الحسن بن بنت إلیاس، قال: حدّثنی أبی، قال: حدّثنا علیّ بن موسى الرضا ، قال: حدّثنی موسى بن جعفر، عن أبیه‏ جعفر بن محمّد، عن جدّه، عن أبیه الحسین، عن أمّه فاطمة (علیهم السلام)، قالت: قال لی أبی رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله): إیّاک و البخل، فإنّه عاهة لا تکون فی کریم، إیّاک و البخل فإنّه شجرة فی النار، و أغصانها فی الدنیا، فمن تعلّق بغصن من أغصانها أدخله النار، و السخاء شجرة فی الجنّة، و أغصانها فی الدنیا  فمن تعلّق بغصن من أغصانها أدخله الجنّة .

[7] - دلائل الإمامة/ح10: و حدّثنا أبو الحسین محمّد بن هارون بن موسى التّلعکبریّ، قال: أخبرنی أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمّی، قال: حدّثنا أبو سعید أحمد بن الحسن القطّان، قال: حدّثنا أبو العبّاس عبد الرحمن بن محمّد بن حمّاد، قال: حدّثنا أبو سعید یحیى بن حکیم، قال: حدّثنا أبو قتیبة ، قال: حدّثنا الأصبغ بن زید، عن سعید بن راشد ، عن زید بن علیّ، عن آبائه، عن فاطمة بنت النبیّ (صلّى اللّه علیه و آله)، قالت: سمعت النبیّ (صلّى اللّه علیه و آله) یقول: إنّ فی الجمعة لساعة لا یوافقها رجل مسلم یسأل اللّه عزّ و جلّ فیها خیرا إلّا أعطاه إیّاه.  قالت: فقلت: یا رسول اللّه، أیّ ساعة هی؟ قال: إذا تدلّى نصف عین الشمس للغروب. قال: و کانت فاطمة (علیها السلام) تقول لغلامها: اصعد على السطح، فإن رأیت نصف عین الشمس قد تدلّى للغروب فأعلمنی حتّى أدعو.

[8] - دلائل الإمامة/ح11: حدّثنا القاضی أبو إسحاق إبراهیم بن أحمد بن محمّد الطّبری فی الجزء الخامس من (مقاتل آل أبی طالب) و نحن نقرأه علیه قال: حدّثنا أبو الفرج علیّ بن الحسین بن محمّد الأصبهانی الکاتب قال: حدّثنی علیّ بن إبراهیم بن محمّد ابن الحسن بن محمّد بن عبید اللّه بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب (علیهم السلام) قال: حدّثنی سلیمان بن أبی‏ العطوس قال: حدّثنا محمّد بن عمران ابن أبی لیلى، قال: حدّثنا عبد ربّه- یعنی ابن‏  علقمة- عن یحیى بن عبد اللّه، عن الذی أفلت من الثمانیة، قال: لمّا أدخلنا الحبس قال علیّ بن الحسن: اللهمّ إن کان هذا من سخط منک علینا فاشدد حتّى ترضى.  فقال له عبد اللّه بن الحسن: ما هذا، یرحمک اللّه؟! ثمّ حدّثنا عبد اللّه، عن فاطمة الصّغرى، عن أبیها ، عن جدّتها فاطمة الکبرى بنت رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله)، قالت: قال لی رسول اللّه: یدفن من ولدی سبعة بشاطئ الفرات، لم یسبقهم الأوّلون، و لم یدرکهم الآخرون. فقلت: نحن ثمانیة! قال: هکذا سمعت. قال: فلمّا فتحوا الباب وجدوهم موتى، و أصابونی و بی رمق، فسقونی ماء و أخرجونی فعشت.

[9] - دلائل الإمامة/ح12: حدّثنی أبوالمفضّل محمّد بن عبداللّه قال: حدّثنی أبوعبداللّه جعفر ابن محمّد بن جعفر العلویّ الحسنی قال: حدّثنی موسى بن عبد اللّه بن موسى بن عبد اللّه بن‏ الحسن بن الحسن بن علیّ بن أبیّ طالب قال: حدّثنی أبی، عن أبیه، عن جدّه عبداللّه ابن الحسن، عن أبیه، عن جدّه الحسن بن علیّ، عن أمّه فاطمة بنت رسول اللّه (علیهم السلام) قالت: قال لی رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله): یا فاطمة، أ لا أعلّمک دعاء لا یدعو به أحد إلّا استجیب له، و لا یحیک‏  فی صاحبه سم و لا سحر، و لا یعرض له شیطان بسوء، و لا تردّ له دعوة، و تقضى حوائجه کلّها، التی یرغب إلى اللّه فیها عاجلها و آجلها؟  قلت: أجل یا أبه، لهذا و اللّه، أحبّ إلیّ من الدنیا و ما فیها. قال: تقولین: "یا اللّه، یا أعزّ مذکور و أقدمه قدما فی العزّة و الجبروت، یا اللّه، یا رحیم کلّ مسترحم، و مفزع کلّ ملهوف، یا اللّه، یا راحم کلّ حزین یشکو بثّه و حزنه إلیه، یا اللّه، یا خیر من طلب المعروف منه و أسرعه إعطاء، یا اللّه، یا من تخاف الملائکة المتوقّدة بالنور منه، أسألک بالأسماء الّتی یدعوک بها حملة عرشک و من حول عرشک، یسبّحون بها شفقة من خوف عذابک؛ و بالأسماء الّتی یدعوک بها جبرئیل و میکائیل و إسرافیل إلّا أجبتنی و کشفت یا إلهی کربتی، و سترت ذنوبی. یا من یأمر بالصّیحة فی خلقه فإذا هم بالساهرة [یحشرون‏]، أسألک بذلک الاسم الّذی تحیی به العظام و هی رمیم، أن تحیی قلبی، و تشرح صدری، و تصلح شأنی. یا من خصّ نفسه بالبقاء، و خلق لبریّته الموت و الحیاة، یا من فعله قول، و قوله أمر، و أمره ماض على ما یشاء. أسألک بالاسم الّذی دعاک به خلیلک حین ألقی فی النّار، فاستجبت له و قلت: } یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ‏ { و بالاسم الّذی دعاک به موسى من جانب الطور الأیمن فاستجبت له دعاءه. و بالاسم الّذی کشفت به عن أیّوب الضّرّ، و تبت به على داود، و سخّرت به‏ لسلیمان الرّیح تجری بأمره و الشیاطین، و علّمته منطق الطیر. و بالاسم الّذی وهبت به لزکریّا یحیى، و خلقت عیسى من روح القدس من غیر أب. و بالاسم الّذی خلقت به العرش و الکرسیّ. و بالاسم الّذی خلقت به الرّوحانیّین. و بالاسم الّذی خلقت به الجنّ و الإنس. و بالاسم الّذی خلقت به جمیع الخلق و جمیع ما أردت من شی‏ء. و بالاسم الّذی قدرت به على کلّ شی‏ء. أسألک بهذه الأسماء لمّا أعطیتنی سؤلی‏ ، و قضیت بها حوائجی.

فإنّه یقال لک: یا فاطمة، نعم نعم.

[10] - دلائل الإمامة/ح13: و حدّثنی أبوالحسین محمّد بن هارون بن موسى قال: أخبرنی أبوجعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسى بن بابویه قال: حدّثنا علیّ بن محمّد بن الحسن القزوینی، المعروف بابن مقبرة قال: حدّثنا محمّد بن عبد اللّه الحضرمی قال: حدّثنا جندل بن والق‏ ، قال: حدّثنا محمّد بن عمر المازنی‏ ، عن عبّاد الکلبی‏ ، عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن علیّ بن الحسین، عن فاطمة الصّغرى، عن الحسین‏ بن علیّ، عن فاطمة بنت محمّد قالت: خرج علینا رسول اللّه عشیّة عرفة، فقال: إنّ اللّه تعالى باهى بکم و غفر لکم عامّة، و لعلیّ خاصّة، و إنّی رسول اللّه إلیکم غیر محاب لقرابتی، هذا جبرئیل یخبرنی أنّ السعید، کلّ السعید، حقّ السعید، من أحبّ علیّا فی حیاته و بعد موته، و أنّ الشقیّ، کلّ الشقیّ، حقّ الشقیّ من أبغض علیّا فی حیاته و بعد وفاته.

[11] - دلائل الإمامة/ح14: و حدّثنا أبوالمفضّل محمّد بن عبداللّه قال: حدّثنا محمّد بن هارون ابن حمید المجدّر قال: حدّثنا عبداللّه بن عمر بن أمان قال: حدّثنا قطب بن زیاد، عن لیث بن أبی‏  سلیم، عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن، عن فاطمة الصّغرى، عن أبیها الحسین(علیه السلام)، عن فاطمة الکبرى ابنة رسول اللّه قالت: إنّ النبیّ کان إذا دخل المسجد یقول: بسم اللّه، اللهمّ صلّ على محمّد، و اغفر ذنوبی، و افتح لی أبواب رحمتک. و إذا خرج یقول: بسم اللّه، اللهمّ صلّ على محمّد، و اغفر ذنوبی، و افتح لی أبواب فضلک.

[12] - دلائل الإمامة/ح15: و حدّثنا أبوالمفضّل محمّد بن عبداللّه قال: حدّثنا إبراهیم بن حمّاد القاضی، قال: حدّثنا الحسن بن عرفة، قال: حدّثنا عمر بن عبد الرحمن أبو جعفر الأیادی، عن لیث بن أبی سلیم، عن عبد اللّه بن الحسن، عن امّه فاطمة بنت الحسین، عن أبیها، عن امّه فاطمة ابنة رسول اللّه : أنّ رسول اللّه قال : خیارکم ألینکم مناکب، و أکرمهم لنسائهم.

[13] - دلائل الإمامة/ح16: و حدّثنا أبوالمفضّل محمّد بن عبداللّه قال: حدّثنی القاضی أبو إسحاق إبراهیم بن أحمد بن محمّد بن أحمد الطّبری قال: أخبرنا أبو فاطمة محمّد بن أحمد بن البهلول القاضی الأنباری التّنوخی قال: حدّثنا إبراهیم بن عبد السلام قال: حدّثنا عثمان بن أبی شیبة قال: حدّثنا جریر، عن شیبة بن نعامة، عن فاطمة الصّغرى، عن أبیها عن فاطمة الکبرى قالت: قال النبیّ(صلّى اللّه علیه و آله) : لکلّ نبیّ عصبة ینتمون إلیه، و إنّ فاطمة عصبتی، إلیّ تنتمی.

  • واضح است که هر یک از این أحادیث در منابع دیگر شیعه ، و همانطور که در تخریج مختصری از حدیث اول ملاحظه شد در منابع غیر شیعه، روایت شده اند و بنابر قوانین علوم حدیث هم مُسند هستند و هم متصل . 
  • در این 3 وبلاگ به 3 دروغ نویسنده وهابی که گفته بود "شیعه حتی یک حدیث مُسند متصل به حضرت فاطمه (س) ندارد داده شد . این پاسخ فقط بر اساس 3 کتاب داده شد ، و اگر بر اساس تمام کتاب ها پاسخ داده شود ، بر اساس مطالعات اینجانب تعداد روایات بیش از 2200 روایت ، و با حذف مکررات بیش از 100 روایت خواهد بود . خاتمۀ پاسخ . والحمد لله

نقد کتاب فاطمة بنت النبی (3) - جواب به دروغ های نویسنده وهابی (2)

نمونه دیگری از روایات مسند و متصل شیعه در بارۀ حضرت فاطمه(2)

[2] کتاب "مسند الرضا" که بعنوان "صحیفة الرضا" علیه السلام نیز شناخته شده، از دیگر کتابهای قدیمی و معتبر شیعه محسوب میشود که بدلیل وجود أحادیثی در حقوق و فضائل أهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله مورد هجوم قرار گرفته و در بارۀ آن احکام " جعلی بودن " صادر شده است . علیرغم این تردید افکنی ها چون تمام روایاتش با أسناد صحیح و معتبر، در سایر کتاب های شیعه مانند الکافی تألیف کلینی(328هـ) ؛ و أمالی و معانی الأخبار و علل الشرایع و  خصوصاً "عیون أخبار الرضا" تألیف شیخ صدوق (381هـ)، و أمالی شیخ مفید(413هـ)، و أمالی شیخ طوسی(460هـ)، و دلائل الإمامة تآلیف طبری آملی(حدود 400هـ)، و  بشارة المصطفی تألیف عمادالدین طبری و ... و نیز در کتب أهل سنّت مانند طبرانی(360هـ) در المعجم الکبیر، و مناقب إبن مغازلی(458هـ)، و مقتل الحسین، و المناقب تألیف خطیب خوارزمی(568هـ)، و رافعی قزوینی(623هـ) در التدوین، و ابراهیم بن محمد جوینی حمویی(730هـ)در فَرائدُ السِّمْطَیْن فی فَضائل المُرْتَضی و البَتول و السِّبْطَیْن و الأئمّة مِن ذُرّیتهم علیهم السلام، و غیر اینها، با طرقِ صحیح و معتبر نقل شده، و مضامین أحادیثِ آن، توسط روایاتِ عدیدۀ شیعه و غیرشیعه مورد تأکید قرار گرفته، لذا در اعتبار و درستیِ آن و نسخه های عدیدۀ آن تردیدی باقی نمانده است.

این کتاب یکی از اولین مُسنَدهایی است که در جهان اسلام و شیعه نوشته شده و تمام روایت های آن از طریق إمامانِ شیعه به رسول خدا و بعضی از صحابه و صحابیات منتهی میشود.

گردآورندۀ روایاتِ این کتاب دو نفر از أصحاب امام رضا(ع) هستند :

1) أبوعبدالله أحمد بن عامر طائی بصری ( فوت سالهای پس از 260 هجری) که جدّ چهارمش وهب بن عامر(ره) در واقعۀ کربلاء در حمایت از خاندان پیامبر بشهادت رسیده است . أحمد بعد از امام رضا إمامان هادی و عسکری علیهم السلام را نیز درک کرده و مؤذّن شیعیان بوده است[قاموس الرجال1/ص482رقم397].

2) أبواحمد داود بن سلیمان بن یوسف الغازیّ القزوینی.

امام رضا در سال 194 هجری این أحادیث را به احمد بن عامر إملاء کرده، و او آنها را در سال 260 هجری برای فرزندش عبدالله و أبوالقاسم عبدالله بن محمد بن غیاث الخراسانی روایت کرده است.

نسخۀ أبوعبدالله طائی از طریق عبدالله نوشته شده، و آنچه در فهارس کتب شیعه وارد شده، و نجاشی(450هـ) آنرا در اختیار داشته، همین نسخه است که بدستِ وی نوشته شده ، و نجاشی در باره اش میگوید : " و النسخة حسنةٌ" . نجاشی این نسخه را با قرائت و إجازه از استادش شیخ أبوالحسن أحمد بن محمد بن موسی؛ معروف به إبن الجندی (305-396هـ) ، و او بطور مستقیم و بی واسطه از أبوالقاسم عبدالله بن أحمد طائی أخذ و نقل کرده است[ نجاشی2/ص35 رقم604 ].

.. و نسخۀ غازی قزوینی به (11) نفر إملاء و انتقال یافته و بدینوسیله اشاعه پیدا کرده است.

بتدریج این نسخه ها در بین مردم انتشار یافته طوری که بعد از گذشت صدها سال، و تعمد برای نابود کردن ذخائر علمی شیعه، و حوادث مختلف روزگار ، اکنون تعداد زیادی از این نسخ در اختیار میباشد.

(80) سند نیز برای صحیفة الرضا شناسایی شده که طبقات راویانش بشرح ذیل استخراج شده اند :

-  2 راوی در طبقۀ اول : "أحمد بن عامر طائی" و "أبوأحمد داود بن سلیمان الغازی قزوینی".

- 14 راوی در طبقۀ دوم که این کتاب را از راویان طبقه اول أخذ کرده اند.

- 39 راوی در طبقۀ سوم.

- 45 راوی در طبقۀ چهارم.

- 35 راوی در طبقۀ پنجم.

- 36 راوی در طبقۀ ششم و .... .

البته نسخه ها و اسناد دیگری هم برای این کتاب وجود دارد که بعداً بدست آمده . طوری که استاد محمد مهدی نجف، برای چاپ کتاب به مناسبت  کنگرۀ جهانی امام رضا در سال 1406 هجری ، از 14 نسخۀ مورد تأیید استفاده نمود، و أستاد مرحوم سید محمدباقر موحّد أبطحی اصفهانی از نسخه های متفاوت تری استفاده کرد ؛ والبته پس از آن نیز ، جستجوها نتیجه داده و نسخه های دیگری نیز یافت شده است. که از جملۀ آنها نسخه ای خراسانی نگاشت است که که در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی بشمارۀ 4530 آمده و کامل آن نزد فاضل جزینی موجود و خصوصیات آن در کانال تلگرامیِ وی در سال جاری (1399ش) درج شده است ..

نگارنده در سال 1396 ش بهنگام نقد " مُسند الإمام الرضا(ع) " نوشتۀ مرحوم استاد عزیزالله عطاردی متوجه شدم که ایشان چون پیش از آن، کتاب "التدوین فی أخبار قزوین" تألیف ( رافعی قزوینی(623هـ) را تحقیق و منتشر کرده بودند، تحت تأثیر القائات مؤلف این کتاب، از کتاب "صحیفة الرضا" که یکی از مهمترین منابع برای سخنان امام رضا(ع) بوده چشم پوشی کرده - کما اینکه بعضی دیگر از محققان نیز چنین کرده اند - لذا نقدی دراز دامن برای روشن شدنِ حقیقت و دفاع از صحیفة الرضا نوشتم که در آن به بسیاری از مسائل، از جمله اعتبار نسخه ها و راویانِ نسخه ها و روایات رسیدگی کرده و صحت استناد و اعتبار أسناد صحیفه را بررسی کردم که بموقع نسبت به انتشار آن اقدام خواهم کرد..

  • پیش از این گفتم که ما باید مفاخر و ذخائر خود را قدر بدانیم و تحت تأثیر إلقائات و تبلیغات مخالفین و منفعلین قرار نگرفته و نسبت به دین و مذهب خود ، در عین إعتدال و إنصاف ، متعصّب باشیم تا بسادگی آنها را از دست ندهیم ... همانطور که استاد عزیزالله عطاردی در چاپ 1376ش/تهران؛ نشرعطارد؛ با افزودن تعلیقاتی چند در انتهای جلد سوم کتاب، تلاش کرد این نقص را جبران نماید و نگذارد تلاش های او توسط عده ای مغرض بر علیه شیعه بخدمت گرفته شود. خداوند این استاد پرکار را مورد مغفرت و رحمت قرار دهد و ما را به استفاده از کرانۀ دانش هایی که گرد آورده توفیق دهد.. امّا چنین نیست که خداوند به همه توفیق إستبصار قبل از مرگ را عطاء کند و آنها نیز فرصت جبران داشته باشند .. مانند استاد محمد باقر بهبودی(1307-1393ش) که در اثر إشتباه و تسرّع در تضعیف و علاقمندی به شاذگویی، خطاهایی را در بارۀ ذخائر و مفاخر شیعه مرتکب شد و آنها را در مصاحبه ها و کتابهایش بیادگار گذاشت( خصوصاً کتاب معرفة الحدیث که متأسفانه بطور مکرر در ایران و بیروت منتشر شد ) و نگارنده شاهد بودم که چگونه بعضی نوشته های او برخی را تحت تأثیر قرار داده و .. او خود را خادم مذهب حقۀ شیعه و ذخائر ان میدانست - و حقّ هم همین بود - ولی تحت تأثیر روحیّات و القائات قرار گرفت و برخلاف آنچه عمرش را وقفش کرده بود مطالبی نوشت - خدایش بیامرزد و او را غرق رحمت بیکرانش نماید .. ما نباید فراموش کنیم که گمراهیِ یک عالم و محقق در بارۀ دین و ذخائر دینی، میتواند آثار سوئی بجا گذاشته و سبب گمراهیِ بسیاری دیگر شود ... خداوند رفتگانِ از علمای ما را مورد رحمت واسعۀ خویش قرار دهد و ما را از لغزش های در دین و ذخائر و معارف دینی محفوظ بدارد.

          به هر حال در صحیفة الرضا(ع) (11) حدیث مسند و متصل در بارۀ حضرت زهراء(س) وجود دارد که بشماره های 20و21و22و78و101و108و138و141و145و157و184 از چاپ 1406/مشهد و (4) حدیث نیز در "زیادات صحیفه" که در همۀ نسخه ها نبوده و طیّ شماره های 10و16و30و32 نقل شده است.

و این نشان میدهد که نویسندۀ تکفیری و آنهایی که قبل از او چیزهایی نوشته اند و برای أمثال ایشان بیادگار گذاشته اند ، هیچکدامشان منابع شیعه را ندیده و به ما اتهام و بهتان وارد کرده اند.

  •  در پُست بعدی برای اینکه کسی فکر نکند که ما فقط با آمارها بازی میکنیم تا مخالف خود را به سکوت وادار کنیم ، مصادیقی از این احادیث مُسنَد و متّصل را ، از کتاب دیگری بنام " دلائل الإمامة " برگرفته و بطور کامل نقل میکنیم تا تکلیف این دروغ که نویسندۀ وهابی در بارۀ حضرت فاطمه و أحادیث مربوط به ایشان - خصوصاً - و در بارۀ أحادیث شیعه - عموماً _ گفته است بطور کامل معلوم گردد و " سیه روی شود، آنکه دَرو  غش باشد".

 

نقد کتاب فاطمة بنت النبی (2) - جواب به دروغ های نویسنده وهابی (1)

نمونه ای از روایات مسند و متصل شیعه در بارۀ حضرت فاطمه(1)

إبراهیم بن عبدالله المُدَیهش وهّابی کتاب فاطمة بنت النبی/ج1ص31 || باب المؤلفات فی فاطمة(س) عرض و نقد نوشته است : ... و لم أجد عندهم إسناداً واحداً متصلاً مِن عالمٍ مِن علمائهم المؤلّفین إلی فاطمة.. .

ترجمه : ... هر چه جستجو کردم، حتّی یک روایت که آنرا عالمان شیعه بصورت مُسند و متّصل تا فاطمۀ زهراء[س] در کتابش نقل کرده باشد پیدا نکردم.

بعبارت دیگر  نویسندۀ تکفیری میگوید : مؤلفان شیعه حتّی یک روایت که دارای سند متصل به حضرت زهراء باشد، در کتابهایشان نقل نکرده اند !!!


    جواب از این دروغ ناشیانه و آشکار     

سه احتمال در بارۀ منشأ این دروغ بزرگ وجود دارد :

احتمال اول) – اینکه نویسندۀ وهابی هیچ کتاب شیعی را در این مورد جستجو نکرده است. زیرا هیچ کتاب حدیث شیعه – که مولف آن دغدغۀ نقل احادیث فاطمی را در کتابش داشته باشد وجود ندارد که چند روایتِ مُسندِ متصل، از مؤلفش تا حضرت زهراءE در آن دیده نشود. پس در این فرض - العیاذ بالله - ایشان کتابی از منابع اولیۀ شیعه را ندیده و دروغ میگوید که " بین کتاب های شیعه جستجو کرده است".و این نحوه دروغگویی در بارۀ ملاحظۀ منابع ما در بین نویسندگان وهّابی- تکفیری و سلف صالحشان ؟! بوفور دیده میشود که حتّی بدون ملاحظۀ یک کتاب از منابع شیعی، صرفاً بر اساس گفته های سلف خود که بسیاری از آنها هم چیزی از منابع مارا ندیده اند، قلم بدست گرفته و سفیدی و پاکیِ کاغذ را به دروغ ها و تهمت ها آلوده کرده اند. دروغ گفتن برای أکثر آنها أمری عادی و پیش پا افتاده است. البته تذکر نکته ای در اینجا لازم است و آن اینکه : در حالی که در کتابخانۀ هر دانشور شیعی در ایران ، بیش از 50 درصد کتاب ها متعلق به أهل سنّت میباشد ، بدست آوردن کتاب های شیعه، از هر نوعش، در کشوری مثل عربستان که بوسیلۀ سعودی های تکفیری اداره میشود کار دشواری است و در دنیای مجازی نیز بسیاری از سایتهای شیعی که محتوای الکترونیکیِ کتاب های شیعه را عرضه میکنند ، در عربستان سعودی و أمارات عربی متحده مسدود میباشند. حتِّی مُفتی های تکفیری در عربستان سعودی به سبب ترس از اینکه مبادا طرفدارانشان با ملاحظۀ کتاب های شیعه، بسیاری از دروغ های انها را کشف کنند فتواهای بسیاری دارند که کتب شیعه را " ضالّه و ... دانسته و خرید ، مطالعه و نگهداری آنرا گناه معرفی کرده اند [ پاسخ به سؤالات دواعش – که آنها را در ادامه ملاحظه خواهید کرد]. بنابر این نویسنده های وهابی در رابطه با کتاب های ما فقط همان را میدانند که در آثار 700 سال پیش نوشته شده و احتمال آنکه کسی از ایشان خود را بزحمت انداخته و رأساً به کتابهای شیعه مراجعه کرده باشد بسیار اندک و دور از ذهن و واقعیت است !! ....

احتمال دوم) – نویسندۀ وهابی کتاب های شیعه را زیر و رو کرده، ولی آن کتابها ربطی به موضوع نداشته، و طبعاً بدلیل عدم ارتباط موضوعی، حدیثی که بصورت مُسنَد و متصل ، از مؤلف کتاب تا حضرت فاطمهE بوده باشد پیدا نکرده است. مثلاً کتاب های فقهی یا أدبیِ شیعه را جستجو کرده، یا منابع حدیثی را دیده که بلحاظ تخصصی داعیه ای برای نقل أحادیث حضرت فاطمه علیها السلام نداشته است.در اینصورت نیز معلوم میشود که ایشان شأن تحقیقی و پژوهشی نداشته، و نمیداند که خاستگاه و جایگاه بحث در بارۀ حضرت فاطمه E کتاب های روایی و تاریخی متناسب با موضوع میباشد، نه کتابهایی که بدلیل موضوعی ربطی به حضرت زهراء، و غیر ایشان ندارد.

احتمال سوم) – اینکه نویسندۀ وهابی کتاب های شیعه را بدقت مرور نکرده و لذا در آنها هیچ حدیث مسند و متصلی ندیده است!!!! . در اینصورت نیز معلوم میشود که نویسندۀ اینگونه کتاب ها دقت کافی نداشته و یا تحت تأثیر غرض ها آنچه را باید ببینند نمی بینند !!

اکنون برای تکمیل جواب ، و فقط بعنوان نمونه بعضی از کتابهای شیعه را نام برده و تعدادی از أحادیثِ 1) –  مُسنَد 2) متّصلِ شیعه را به فاطمۀ زهراءسلام الله علیها نشان میدهم تا معلوم شود که چه مغزهای خشک و متوهّمی بعنوان نویسنده قلم بدست گرفته و معلومات شیعه در بارۀ ائمۀ آل البیت علیهم السلام را زیر سؤال میبرند :

[1] – یکی از کتاب های تاریخی شیعه " کتاب سُلَیم " است که بنام " کتاب السقیفة" نیز شناخته میشود . این کتاب توسط سُلَیم بن قیس الهلالی العامری ( فوت 76 هـ ) که از تابعین بوده ، و صحابۀ پیامبر را درک کرده و از آنها نقل میکند نوشته شده است .

از این کتاب 24 نسخۀ خطی که از قرن دوّم به بعد روایت شده و بعضی از نویسندگان و راویانِ این نُسَخ از أهل سنّت میباشند، در دست میباشد.

نسخه های مختلف این کتاب با تفاوت های بسیار اندکی که نسبت به یکدیگر دارند، بطور مشترک (48) روایت را در خود جای داده اند – یعنی هر نقل از این 48 روایت ، بدون توجه به روایات مشابه و أسنادش در منابع دیگر ، دارای حداقل(24) سندِ حجازی، کوفی، بصری، شامی، یمنی و ... میباشد.

در بعضی نسخه های کتاب چند حدیث إضافی از سلیم بن قیس که در کتاب های دیگر یافته شده، یا نویسندگان آنرا با سند خود از سلیم شنیده اند، بعنوان "تتمه" به کتاب افزوده شده است. مجموع این إضافات (22) حدیث میباشد .

امّا ما در این بررسی همان (48) روایت را که در تمام نسخه ها مورد اشتراک میباشد مورد توجه قرار میدهیم :

مسائل مربوط به حضرت زهراء سلام الله علیها در این کتاب ، طیّ (24 حدیث) بیان شده که تمام موارد بوسیلۀ نقلِ مؤلفین دیگر از طُرُقی غیر از سلیم ، یا از طریق سماع مستقیم از سلیم و شاگردانش ، تأیید شده است . در 19 روایت از 24 روایت، سخنان حضرت فاطمه(س) بصورت مستقلّ یا در جواب دیگران دیده میشود ... [ همین یک مورد برای إثبات دروغگوییِ نویسندۀ وهابی کافی است..].

البته توپخانۀ رسانه ای تکفیری ها در بارۀ این کتاب بیکار نبوده و در بارۀ آن مسائلی را مطرح کرده اند که ما هم آنها را شنیده و در جای مناسب پاسخ داده ایم . نگارنده میدانم که آنها برای رهایی از زیر بار سنگین محتویات این روایت ، با چه ترفندهایی سرگرم چگونه خدشه هایی هستند . اینجا جای رسیدگی به این توهّمات نیست و در جای مناسب پاسخ انها را میدهیم ولی حیف است که یکی از این پاسخ ها را برای اطلاع خوانندۀ گرامی ارائه نکنیم و آن اینکه : " اولاً) أغلب روایاتِ این کتاب، خصوصاً روایات مربوط به حضرت فاطمه سلام الله علیها، با اسناد دیگر یا أسنادی که در همین کتاب آمده، در منابع دیگری از شیعه و أهل سنّت تکرار شده اند. پس در درستیِ انتساب این روایات به سلیم بن قیس نمیتوان تردید کرد. ثانیاً ) در درستی انتسابِ این کتاب به سلیم بن قیس نیز نمیتوان تردید داشت ؛ برای نمونه : محمد بن ابراهیم النعمانی فوت نیمۀ دوم قرن سوم هجری در کتاب الغیبة میگوید " کسانی از مردم شیعه که با علم سرو کار دارند کسی وجود ندارد که در بارۀ کتاب سلیم بن قیس تردیدی داشته باشد ؛ این کتاب از مهم ترین و قدیمی ترین کتاب های " اصول " است که أهل علم به آن مراجعه کرده، و به آن اعتماد کامل دارند [کتاب الغیبة/ص61].  نسخه ای از این کتاب که متعلق به شیخ طوسی (460هـ) میباشد دارای (4) سند متفاوت به أصلِ این کتاب است و نسخه اش را از مشایخ بلند مرتبۀ شیعه مانند أبن إبی جیّد[علی بن احمد بن محمّد بن ابی‌جیّد القمی] (فوت حدود 400هـ) ، حسین بن عبیدالله الغضائری(411هـ)، هارون بن موسی بن موسی التلعکبری البغدادی(385هـ) و ... أخذ و ثبت کرده است. نسخه های غضائری ، شیخ مفید(413هـ) و نجاشی(450 هـ) نیز به أسناد مختلف در نزد آنها بوده است ... جالب است بدانید که أغلب راویانی که موسوم به أصحاب اجماع میباشند و تعداد انها 18 نفر از شاگردان بزرگ و أصحاب مورد اعتمادِ إمامان باقر،صادق،کاظم و رضا علیهم السلام میباشند نسخه ها و أحادیث این کتاب را روایت کرده اند ...

پس تا اینجا (19) روایت مسند، و متصل در بارۀ حضرت فاطمه سلام الله علیها را در کتابی نشان دادیم که توسط یک تابعی که صحابۀ  جلیل القدر پیامبر مانند آل البیت پیامبر(ص) و سلمان و مقداد و أبوذر و ... را ملاقات کرده و بطور بدون واسطه و مستقیم از آنها نقل می کند، و در قبل از سال(76هـ) نوشته شده است. گرچه همین یک مورد برای پاسخگویی به دروغگوییِ نویسندۀ وهابی کافی است ، ولی به همین اکتفاء نکرده و موارد دیگری را نیز در پست بعدی قرار خواهم داد.

نقد کتاب فاطمة بنت النبی (1) - 55 نقد بر نویسنده وهابی

بسم الله الرحمن الرحیم

 نقد روشی بر کتاب " فاطمة بنت النبی" نوشته إبراهیم مُدَیهش 

جدیدترین کتابی که وهّابی های تکفیری در بارۀ حضرت فاطمه (س) نوشته اند ، کتاب " فاطمة بنت النبی(ص) " نوشتۀ ابراهیم بن عبدالله بن عبدالرحمن المدیهِش میباشد که در 7 جلد بتاریخ رمضان 1440 هـ / در عربستان ؛ ریاض ؛ دارالآل و الصحب الوقفیّة منتشر شده و چند ماه بیشتر از انتشار آن نمیگذرد .



آنچه باعث شد این کتاب را برای نقد و بررسی انتخاب کنم اولاً ) تازه چاپ بودنش ؛ ثانیاً ) علیرغم ادعاها در مقدمه و معرفی های کتاب ، مجمع الأغلاط و الشتائم بودنش ؛ ثالثاً ) تکفیری بودنِ نویسندۀ کتاب رابعاً ) تلاش نویسندۀ آن برای تفرقه و اختلاف بین مسلمان ها ؛ خامساً ) به منظور دفاع از جایگاه ، آثار و أحادیث مربوط به حضرت فاطمه(س) سادساً ) به منظور مقابله با دروغ پراکنی ها ، اتهامات واهی و بی اساس ، تحریف تاریخ ، تحریف أحادیث و کتاب ها ، و پاسخ به آنها بوده است .

از حوصلۀ همۀ شما تشکر میکنم و پیشاپیش از اینکه با مطالب آزاردهندۀ یک نویسندۀ مُغرض قلب شما را جریحه دار خواهم کرد عذرخواهی میکنم :

  اما این کتاب کتابى است مملوّ از :  

  1. فحاشى، دشنام ؛ و سوق دادنِ مباحث به طرف ناسزا گویی و  بی أدبی ، و إسائه نسبت به مخالفان که شیوه و روش أسلاف او مانند إبن تیمیه حرّانی و .. است.
  2. دروغ های فراوان در بارۀ تاریخ ، حدیث ، عقائد و ... و تلاش برای وارونه نشان دادن آنها
  3. وارد کردن اتهامات و تهمت های بی حصر نسبت به کسانی که دارای نظام فکری و رفتاریِ متفاوت با تکفیری ها ، و نواصب هستند.
  4. سخنان و ادعاهای بی پایه و بى دلیل که در ادامه بعضی از آنها را خواهم آورد.
  5. تقطیع مطالب و احادیث به منظور مصادره بمطلوب کردنِ آنها.
  6. تحریف مطالب و محتویات برخی کتاب ها و احادیث که نمونه های آنرا ارائه خواهم کرد.
  7. کتمان بعضی حقائق تاریخی ، اعتقادی و ... که مواردی را مثال خواهم زد.
  8. انکار مسلّمات و بدیهیات ، مانند معقولات، محسوسات و متواترات، که در ادامه مصادیقی از آن خواهد آمد.
  9. تکفیر پیروان تمام مذاهب اسلامی ، خصوصاً پیروان مکتب أهل البیت علیهم السلام.
  10. طرفدارى از بدعت و بدعت گذران که نمونه های آنرا نشان خواهم داد.
  11. بدعت گذاری در برخی از موارد.
  12. دشمنى و عناد بی پایان با اهل بیت پیامبر(ص).
  13. توسّل به توجیهات غیرعلمی و بعضاً أحمقانه ، بمنظور گمراه کردن مخاطب، و ارائۀ نتایج مشوّه و مقلوب ..
  14. نسبت هاى شنیع نسبت به شیعه و نویسندگان آنها.
  15. بدگوئى کردن در بارۀ نویسندگان و ملّتهای مختلف؛ در حالی که اسلام از این امور بشدّت نهی کرده است.
  16. خشونت کلامی در سراسر کتاب ؛ در حالی که اسلام دین رحمت و محبّت بوده و از خشونت های کلامی نهی کرده است.
  17. دفاع تمام قد از بنی اُمیّه،أبوسفیان، معاویه، یزید و ... ، در مقابل بنی هاشم و خاندان پیامبر(ص) .. و ادامۀ این دوگانه سازی تا پایان کتاب.
  18. دفاع کورکورانه از منافقین صحابه ، در حالی که خداوند حکیم در قرآن کریم از پیروی و حمایت از منافقان عموماً و منافقانِ صحابه خصوصاً، نهی فرموده است.
  19. تحقیر ملل مسلمان ؛ مانند تحقیر و تمسخر مردم مصر، پیروان زیدیه، اسماعیلیه، فاطمیون و .. در حالی که قرآن کریم و رسول مکرّم از تحقیر و تنقیص دیگران بشدّت نهی فرموده اند.
  20. دروغگویی در بارۀ عادات و سنن ملت ها ، مثل آنچه در باره مردم مصر و ایران و سادات از ذریّۀ پیامبر(ص) گفته است.
  21. تلاش برای ایجاد اختلاف میان إمامیّه و سایر مذاهب شیعه مثل زیدیّه و اسماعیلیّه و فاطمیون ..
  22. تلاش برای ایجاد اختلاف بین پیروان مذاهب أهل سنّت ، و اینکه هر یک از آنها، از سلف صالح! فاصله گرفته و در وادیِ گمراهی قرار گرفته اند. توهین به ائمّـۀ أهل سنّت مانند مالک بن أنس ، أبوحنیفه ، امام شافعی و طحاوی و ..
  23. تلاش جهت خنثی کردن فعالیت های بزرگان و اندیشمندان مذاهب اسلامی برای " وحدت امّت اسلامی". در حالی که سفارش به وحدت میان امت اسلامی، و تأکید بر مشترکات بجای اصرار و تمرکز بر اختلافات از مقاصد قرآن و پیامبر عظیم الشأن بوده، و از أهداف عالیِ اسلام میباشد.
  24. تمجید مکرر از ابن تیمیه و أفکار پریشان او و او را إمام و قاعد معرفی کردن.
  25. تمجیدهای چاپلوسانه از محمد بن عبدالوهاب و خاندان سعودی.
  26. حمایت های متعصّبانه از عملکردهای آل سعود در تخریب أماکن مقدس در مکه و مدینه ، و سراسر ممالک اسلامی ، و حمایت تلویحی از عملکرد تخریبیِ گروه های وابسته به سعودی ها در ممالک دیگر ..
  27. حمایت از عملکردهای خشونت آمیز و ضدّ بشریِ وهابیت تکفیری در جهان اسلام . در حالی که اسلام از توحّش و وحشیگری، و سلب آرامش و آسایش أبناء بشر ، و سلب حقوق انسانیِ آنها بشدّت نهی فرموده، و مسلمانان را از تعدّی به دیگران به بهانه های پوچ و پوشالی منع کرده است ..
  28. ترویج دروغ های بیّن و آشکار در بارۀ تاریخ اسلام و ممالک اسلامی ؛ مانند آنچه در بارۀ کتابسوزی های شیعه ! ، مساعدت شیعه [!] برای فتح بغداد، همراهی شیعه با قدرت های بیگانه بمنظور انقراض سلسلۀ عباسی، و .. گفته است.
  29. تکذیب جایگاه أهل بیت طاهرین و تنقیص آنها به روشهایی که سابقۀ آن در آثار نواصب و إبن تیمیه و پیروان و همفکرانش دیده شده .. و غلیظ کردن بعضی از آن موارد ..
  30. تنقیص جایگاه و موقعیت فاطمۀ زهراء و أمیرالمؤمنین علی(علیهماالسلام) ، با روش های تکراری در آثار إبن تیمیه ، إبن القیّم ، مال الله الخالدی ، أحمد الکاتب ، و أساتیدش بن باز ، شیخ محمد عثیمین که توهین آشکارش به حضرت فاطمه(س) و طلب استغفار برای او ، هنوز ذهن و روح هر مسلمانی را آزرده میکند ، و استادش إبن جبرین که فتوای قتل عام شیعیان در عراق و تخریب أماکن مقدس شیعه در عراق را صادر کرد و در نتیجۀ این فتوا که گروه دیگری از اساتید این نویسندۀ وهابی مانند إبن عقیل ، و عبدالعزیز بن قاسم پای آنرا امضاء و مهر کردند، هزاران شیعۀ بیگناه و بیدفاع بصورت فردی و جمعی قتل عام شده و در گورهای مخفی دفن شدند .. اینان بدلیل بغض و کینه ای که نسبت به أمیرالمؤمنین و أهل بیت پیامبر دارند ، همواره از احترام و تجلیل شیعه نسبت این بزرگواران آزرده خاطر بوده و اکنون فرصتی پیدا کرده و در کتابهایشان مشغول عقده گشایی میباشند در حالی که اسلام و پیامبر (ص) بر مودّت و محبّت آنان توصیه کرده و آنرا جزئی از ایمان قرار داده است.
  31. تکرار دروغ ها و غلط های دیگران ، بدونِ بررسی در بارۀ صحّت یا سُقم آنها. مانند تکرار دروغ های ابن تیمیه ، محمد مال الله و ..
  32. - مکلّف دانستنِ خود به دفاع از میراث " أبوسفیان و بنی اُمیّة الخالد " .. که بطور ناشیانه ای پرده از أفکار او و ریشه هایش برمیدارد ..
  33. تکفیر شیعه و مباح دانستن جان و مال و .. آنها در چند جا از کتابش
  34. تحریف در معنای أهل البیت و تحدید حدود آن .. در بخش هایی از کتاب دامنۀ آنرا چنان وسیع میگیرد که همۀ عموهای پیامبر - البته جز أبوطالب ! و أبولهب - خانواده های آنها و کلّ قریش و تمام صحابه را از أهل بیت پیامبر میشمارد!  .. در بخش هایی دامنه را بشدّت تنگ میکند بطوری که فقط فاطمه و حسنین علیهم السلام را  مصداق أهل بیت پیامبر می شمارد ... و تا انتهای کتاب به میل و هوس خودش این دایره را جابجا میکند. و در بعضی موارد نیز بمنظور گمراه کردن ذهن مخاطب از نقطه ای اساسی در احادیث معتبر، بتدلیس روی آورده و اصطلاح " آل البیت " را بجای آن می نشاند تا تمام همسران پیامبر(ص) و خانواده های آنها یعنی ابوبکر و عمربن خطّاب، و نیز تمام دختران پیامبر(ص)! و همسران آنها یعنی عثمان و عمر بن خطاب را در خود جای دهد و وجوب محبّت نسبت به أهل بیت را برای همۀ آنها به اثبات برساند .. و از این ناحیه اثبات کند که شیعه در بارۀ پایبندی به محبّت أهل بیت دروغ میگوید ، چون اگر راستگو باشد نباید به فاطمه و علی و حسنین و فرزندان آنها[علیهم السلام] اکتفاء کند و باید همۀ این افراد در نزد او محبوب و مورد اطاعت باشند !!! در حالی که پیامبر شخصاً مصادیق أهل بیت را تعیین کرده و در روایات متواتر و غیرقابل انکاری که در این مورد وجود دارد، کسان دیگر را مصداقِ أهل بیت ندانسته و حتبِ بصراحت همسرانش را از مصادیق أهل البیت اصطلاحی خارج دانسته است.
  35. اشتباه واضح و آشکار در بیان بعضی از حقائق به منظور تمسخر عادات و سنن و حتی لباس پیروان مذاهب دیگر ؛ مانند آنچه در بارۀ مردم مصر و القاب سادات و لباسهای انها میگوید که همگی آمیخته به غرض و دروغ بوده ، و سخنانی بی اساس میباشند. او در اینکار بدرستی از سلف صالح[!] خود إبن تیمیه تبعیت کرده و اتهامات عجیب و غریبی را به عادات و سنن ملـت ها وارد نموده است.
  36. استفاده از نسخه های تحریف شدۀ کتابهای أصلیِ اهل سنّت که در آنها تصرف هایی شده و در چاپ های جدید بعضی مطالب و احادیث را از آنها حذف نموده و سپس آنها را تجدید نشر کرده اند ؛ و چون نویسنده در نگارش کتاب شتابزده بوده ، مراجعه نداشته و تحریف ها را متوجه نشده ، یا تطبیق کرده ولی کتمان نموده است . مانند آنچه در بارۀ حدیث ولایت ، و خطبه های حضرت زهرا(س) ، و احادیث مطالبۀ میراث ، و مناظرۀ حضرت فاطمه با خلیفۀ اول ، و غضب و هجر فاطمه نسبت به دو نفر از صحابه .. انجام داده است .. بعنوان یادآوری عرض میکنم که وهابیّون با یک برنامه ریزیِ دقیق اقدام به تصرّف در منابع حدیث و تاریخ کرده اند و برای مثال احادیث مربوط به أفضلیت علی علیه السلام و ولایت ایشان را از منابعی مانند سنن ترمذی(276هـ) حذف و سپس این کتاب را منتشر کرده اند درحالی که تعداد کثیری از مؤلفین أهل سنّت در کتابهایشان تصریح کرده اند که آن روایت را از سنن ترمذی أخذ و نقل میکنند[!] و همینطور است تحریفاتی که در کتاب های " ابن قتیبۀ دینوری (279هـ) و إبن شبّۀ نمیری( 262هـ) و .. انجام داده اند. البته نوع دیگری از تحریف حقایق نیز در این کتاب وجود دارد که توأم با تدلیس و فریبکاری است که در تمام کتاب بیش از 200 مورد از آنرا ثبت کرده ام. در این روش گرچه مشخص است که تمام روایاتِ مربوط به یک موضوع در اختیار نویسنده است ولی وی روایتی را انتخاب و بررسی و در نهایت تأیید میکند که با مقاصد و أهداف او و وهابیون تکفیری هماهنگ باشد .. تحریف حقیقت ، و بکار بستن فریب و نیرنگ برای قلب واقعیت یا کتمان آن ، و نیز تدلیس برای انتقال حق از جایگاهش و وارونه و ناقص نشان دادنِ آن از گناهان کبیره بوده و اسلام با تأکید بسیار از اینگونه ناجوانمردی ها نهی نموده است.
  37. عدم مراجعه به منابع شیعه در بارۀ زندگی و فضائل حضرت زهراء(س).
  38. ترویج گمان باطلِ خود در بارۀ ضعف شیعه در علم رجال !! در حالی که شیعه بنیانگذار علم رجال بوده و صدها عنوان کتاب در علم رجال ، و رجال شناسی دارد. لکن مبانیِ شیعه در علم رجال با مبانیِ أهل سنّت - و البته وهابیت - در این علم دارای تفاوت های ماهوی و زیربنایی بوده ، و شیعه نمیتواند طبق میل و سلیقۀ تکفیری ها و حامیان منافقان و مبتدعه ، طریقۀ خود را رها نموده و از اصول علمی و اخلاقی عدول کرده ، به سخنان دروغپردازان و منافقین که قرآن کریم هم مصادیقشان را معلوم کرده، و هم بر دوری از سخن و رفتار آنها تأکید نموده، عمل نماید.  چون وهابی ها جز خود را معتبر نمیدانند ، و جز روش های خود را به رسمیت نمی شناسند و از سعۀ صدر لازم برای تحمل عقائد مخالف و تعامل با آن برخوردار نیستند ، بدیهی است که این مبانی را قبول نداشته و ما را به ضعف متهم کنند . ما ده ها سال قبل از اهل سنّت قوانینی را برای این امور ، از قرآن کریم، پیامبر و امیرالمؤمنین و سایر بزرگانمان أخذ کرده ایم و بر اساسِ آنها در بارۀ احادیث خود ، و احادیث نقل شده توسط سایرین قضاوت میکنیم و هرگز مانند آنها که بطور کلی تمام روایات شیعه را مردود اعلام میکنند ، تمام أحادیث و روایات أهل سنّت از هر گرایشی که باشند را مردود اعلام نکرده و نخواهیم کرد ، زیرا آنها را از ذخائر اسلامی میدانیم که باید به اصول و مبانی عرضه و مورد استفاده قرار گیرند .
  39. بیان مکرر این ادعاء که أهل سنّت و خصوصاً وهابی ها و پیروان سلفِ صالح محبّت زلال نسبت به اهل بیت پیامبر داشته و دارند !! در حالی که این سخن دروغی بیش نبوده و معلوم نیست با وجود این ادّعاء، چرا هیچیک از معلومات دینیِ خود را از أهل بیت پیامبر أخذ نکرده اند و روایاتِ آنها را در کتاب های خود نمی آورند و ....
  40. این نویسنده به هیچوجه برای "عقل" و مستقلّات عقلیه اعتبار قائل نیست و مکرر تأکید میکند که منابعِ مورد اعتماد آنها فقط حدیث و سنّت سلفِ صالح ( یعنی أحمد بن حنبل از زاویۀ دیدِ ابن تیمیه(726هـ) و إبن القیم الجوزیه و شاگرادان آنها ) میباشد. پس به همۀ نویسندگانی که در بارۀ حضرت فاطمه(س) به بدیهیّات و استظهارات عقلی استدلال کرده اند - مانند عباس محمود العقّاد ، و بنت الشاطی و .. - بشدّت حمله ور میشود و آنها را بیسواد و گنگ معرفی میکند ؛ و این در حالی است که در چند صفحۀ بعد و یا قبل از آن ، در جایی که قافیه بر نویسنده تنگ میشود و نمیتواند مطلبی را که آغاز کرده تمام کند ، عیناً همان استدلال ها را نقل میکند !!!
  41. - فتواهای عجیب در بارۀ مسائل خاص ارائه میشود . مثلاً میگوید : " اطلاق لقب بتول به حضرت فاطمه حرام و ممنوع است ، زیرا منشأ این لقب " معلومات شیعه" میباشد " یا میگوید " اطلاق لقب زهراء به حضرت فاطمه مکروه است و بهتر است ترک شود زیرا این لقب توسط شیعه ترویج شده است" !!! یا در جای دیگر میگوید " اگر لقب " نورین" را برای زینب و رقیه که همسران عثمان ذوالنورین بوده اند پذیرفته و به آنها اطلاق شود ، اطلاق لقب زهراء به حضرت فاطمه اشکال ندارد" !!! و .. ملاحظه میشود که مبنای فتاوای صادره صرفاً " مخالفت با شیعه " میباشد و دلیل و مدرک دیگری وجود ندارد !!! جالب است که بدانیم همین نویسنده ، ده ها بار تکرار کرده که "معلومات شیعه مبنای درست ندارد و همۀ آنها از مخالفت با معلومات سُنّی بدست آمده است !!! منظورش قاعدۀ " خُذ بما خالفه العامّه " است که البته آنرا نفهمیده و حتی مصادیقش را ندیده ، و حتّی روایات شیعه و مبانی ای را که برای آن ترسیم کرده اند ندیده ، و فقط در کتاب های سلف صالحش! چیزی شنیده و تکرار کرده است . ولی حقیقت آنست که مطلب با آنچه او فهمیده تفاوت بسیار دارد ، و آنچه خودش انجام داده نامی جز بدعت بر آن نمیتوان نهاد .
  42. تکذیب أحادیث صحیح ، مستفیض و متواتر ، طبق میل و هوس شخصی. مثل آنکه میگوید " حتّی یک حدیث درست در بارۀ ازدواج فاطمه با علی[ع] به فرمان یا توصیۀ خداوند حکیم موجود نمیباشد و همۀ آنها ساختۀ شیعیان میباشد" ؛ در حالی که منشأ تمامِ این روایات کتاب های أصلیِ أهل سنت بوده و در همان کتابهاست که این روایت بوسیلۀ 12 صحابی و 15 تابعی نقل شده و طبق تلقیِ اهل سنّت در علوم حدیث ، در تمام طبقات محدثین "متواتر" میباشد. پس اولاً این أحادیث درست میباشند، چون متواتر هستند ، ثانیاً ساختۀ شیعیان نیستند ، چون در کتاب های اصلیِ خودشان مانند صحاح و مسانید نقل شده است . ثالثاً .. ولی نویسندۀ وهابی با وقاهت تمام ایینگونه معارف و معلومات را جعلی تلقی کرده و تکذیب میکند . در حالی که کتمان " متواتر" کتمان بدیهیات تلقی شده و بدیهی را کتمان نمیکنند مگر مغرضان و دیوانگان ..  شبیه این تکذیب و کتمان در بارۀ روایت " حوریّه بودنِ حضرت فاطمه " و کثیری از أحادیث دیگر.. مشاهده میکنیم.
  43. سخنان بی دلیل و مدرک ؛ مثل اینکه 3 مرتبه گفته است : حاکم نیشابوری(405هـ) کتاب فضائل فاطمة الزهراء  را در اوئل جوانی و در زمانی که پختگی لازم را نداشته نوشته است !!! تا بتواند أحادیث آنرا به میل و هوس خود قبول یا مردود اعلام کند ؛ در حالی که مقدمۀ حاکم نیشابوری در این کتاب معلوم میکند که او در مقام استادی بوده و در حال تدریس صحیح بخاری بوده که بدلیل پرسش ها و تقاضاهایی این کتاب را جمع آوری کرده است .. و خنده دار آنست که نویسنده وهابی در جلدهای دیگر کتابش وقتی دنبال جمع آوری أحادیث فاطمی است ، به بسیاری از احادیث این کتاب که شواهد و متابعاتی هم ندارند ، استناد میکند!!! .. شبیه به این سخن را در بارۀ کتاب تزویج فاطمة الزهراء نوشتۀ أبوبکر رویانی ( 307هـ) بزبان میآورد و اولاً آنرا به امام باقر نسبت میدهد – که دروغ است و فقط یک روایت از امام باقر در آن نقل شده ، و بقیۀ روایاتش از سلمان فارسی، إبن عباس و .. میباشد .. این نویسنده أساساً محقق استواری نیست و سخنان بی پایه و اساس بسیاری در کتابش وجود دارد که در نقد کامل ، به مدد إلهی ، ادعاهایش را مستندسازی نموده و جواب های مستدلّ و مستند به آنها ارائه خواهم کرد.
  44. - کتمان مطالب علمی که یا ناشی از غرض است و یا ناشی از ضعف در تحقیق ؛ بعنوان مثال او در جلد اول کتاب ، در بارۀ همۀ کتاب های اهل سنت در بارۀ فاطمۀ زهراء بررسی و قضاوت دارد ولی کتاب " فضائل فاطمة الزهراء " نوشته إبن شاهین مروزی(385هـ) را فقط معرفی کرده و از آن عبور میکند در حالی که هم مقام علمی ابن شاهین و تسلطش بر احوال رجال بر کسی پوشیده نیست و هم قدمتش نسبت به حاکم نیشابوری و قلقشندی و مُناوی و سیوطی.. دلیلِ این موضوع برای نگارنده ( روحانی) معلوم است و آن اینکه در اینجا نمیتواند مانند کتاب حاکم نیشابوری ادعا کند که وی کتابش را در دوران جوانی و ناپختگی نگاشته تا بتواند با میل و هوس خود آنها را مورد استفاده قرار دهد ... و دلیل دیگر نیز آنست که در این کتاب روایاتی وارد شده که ادعاهای واهیِ نویسنده را در بارۀ بعضی مسائل مربوط به حضرت فاطمه(س) برملا میسازد و به رسوایی نویسنده منتهی میشود . مانند آنکه نویسنده گفته منشأ روایات ازدواج فاطمه و علی(ع) به أمر إلهی جعلیّات شیعه هست ولی در این کتاب روایات سُنّیِ مسند و متصلی وجود دارد که برخلاف ادعای او و همفکرانش را باثبات میرساند ، یا تعداد بیشتری روایت در این کتاب وجود دارد که نشان میدهد " حدیث بضعة " شأن صدوری غیر از دروغ هایی که او و جاعلان حدیث به آن نسبت میدهند دارد ...
  45. کینه ورزی در سراسر کتاب و فاصله گرفتن از بیطرفی در قضاوت های مختلف . ادبیات کتاب در بعضی قسمت ها بوضوح این موضوع را به اثبات میرساند.
  46. ترویج دروغ های تاریخی مثل اینکه " نواصب فرقه ای بوده اند که در قرون اولیه منقرض شده اند " در حالی که تاریخ چیز دیگری میگوید .. و در عصر حاضر نواصبی بسیار پرکینه تر از آنها وجود دارند که با استفاده از روش های فریبکارانه و تدلیس به دنبال تحقیر و تنقیص أهل بیت و دشمنی با آنها و هوادارانشان میباشند ، و فراتر از نواصب تاریخی ، به حلال بودن خون و مال و ناموس دوستداران آهل بیت پیامبر فتوی میدهند و هزینۀ تشکیل گرو های کشتار و خرید سلاح های مخوف را تأمین میکنند و فتواهای لازم را در اختیارشان قرار میدهند . میکشند و فیلم مییگیرند و شعار میدهند و تهدید میکنند و به نوامیس مسلمین تجاوز میکنند و ..
  47. در چند جای کتاب نژادپرستیِ شدیدی مشاهده میشود و در بارۀ عرب و عجم و غیره سخنان نامربوط و أحمقانه ای گفته شده است . این روش جزئی از ادبیات اموی و از ذخائر باقیماندۀ سلف صالحِ نویسنده ! میباشد..
  48. تسرّی دادن حکمِ جزء به کلّ در سراسر کتاب . در حالی که عقل و اقتضای تحقیق آنست : حکمی که برای جزء صادر میشود قابل تسرّی به کلّ نخواهد بود . بعنوان مثال در صحیح بخاری که یکی از کتابهای اهل سنّت است روایاتی نقل شده که تحریف در قرآن را اثبات میکند، اما جایز نیست گفته شود که بخاری معتقد به " تحریف قرآن" بوده ، و یا " أهل سنت معتقد به تحریف قرآن میباشند" ؛ این در حالی است که نویسندۀ تکفیری – البته به تبعیت از سلفِ صالحش! – وقتی در کتاب کافی روایاتی میبیند که مستلزمِ تحریفِ قرآن است نتیجه گیری میکند که " شیعه معتقد به تحریفِ قرآنست " ، و حتّی اینرا کافی نمیداند که بگوید : کلینی (328ه) معتقد به تحریف قرآن است . در حالی که شیعه معتقد نیست که هر چه در این کتاب آمده " صحیح و معتبر" است و حتّی خودِ کلینی هم در مقدمۀ کتابش چنین ادعایی نکرده . در حالی که برخلافِ آن ، هم بخاری در مقدمۀ کتابش تمام روایاتش را صحیح و معتبر دانسته و هم تمام أهل سنّت "صحیح بخاری" را صحیح و معتبر دانسته و آنرا غیرقابل نقد تلقی میکنند .. [نوع برخورد شیعه با منابع را با نوع برخورد تکفیری ها مقایسه کنید تا میزان تعقل و آزاداندیشی در میان آنها معلوم شود].
  49. شعارها و سخنان بی حاصل که معلوم نیست بهره و نتیجۀ عملیِ آنها چیست در سراسر کتاب وجود دارد . مثل آنکه در ده ها جا میگوید : تنها کسانی که نسبت به أهل بیت پیامبر محبّت غلیظ و راستین دارند، پیروان مکتب خلفاء و أهل سنّت – بخوانید : وهابی های تکفیری – میباشند ؛ در حالی که معلوم نیست نشانه و بهرۀ این محبّت در کجاست ؟ اگر چنان محبّتی وجود داشته چرا اولین اقدامشان بعد از رحلت پیامبر(ص) ترک جنازۀ پیامبر و تشکیل جلسه بدون حضور أهل بیت، و تصمیم گیری بدون مشارکت أهل بیت، و بیعت بدون حضور أهل بیت، و تحمیلِ تصمیمات به أهل بیت، تحریک صحابه برای حمله به أهل بیت، حمله به خانۀ فاطمه، تهدید به آتش زدن خانۀ أهل بیت، و قطع حقوق مالیِ أهل بیت و در مضیقه قرار دادنِ آنها، محروم کردنِ فاطمه از میراث پیامبر(ص)، و نترسیدن از غضب أهل بیت، و مسموم کردن و کشتنِ أهل بیت و تحت فشارقراردادن بازماندگان و به اسارت بردن آنها و دروغ بستنِ به آنها و ... این چه محبّتی است که ...
  50. فضل فروشی و ارائۀ بحث های حاشیه ای که ارتباطی با فاطمۀ زهراء و زندگانی و فضائل و مسانید ایشان ندارد .. مانند بحث های بی فایده و طولانی در بارۀ رجال احادیث صحیحین بخاری و مسلم که در همۀ موارد به " تصحیح" روایت منتهی میشود .. و بحث در بارۀ سادات و لباسهایشان .. تاریخ فاطمیّون که البته آغشته به دروغ و قرائت های تعصب آلود و مغرضانه نیز میباشد .. اگر حاشیه های بی ارزش و غیر مرتبط ، و فونت غیرعادی و فاصله های بسیار بین خطوط ، و حاشیه های سفید را از این کتاب بگیریم حجم کتاب بسختی به 2 جلد خواهد رسید .. امّا سیاستی که در اتاق های فکر تبیین شده ، به حجم کتاب بیشتر توجه کرده تا صحّت محتوا و پرهیز از زیاده گویی مملّ و بیهوده و فضل فروشی و اسراف در کاغذ و چاپ و .. توصیۀ اخلاقی اسلام میباشد و انجام آنرا برای همه تکلیف کرده است.
  51. درک نادرست از اعتبار در أحادیث ، و تفاوت قائل نبودن بین روایات فقهی، با روایات تاریخی – علیرغم آنکه چندین مرتبه در جلد اول و دوم کتاب تأکید کرده که ملاک ها متفاوت هستند ولی در عمل تفاوتی دیده نمیشود.
  52. دوگانگی و تناقض در استفاده از ملاک ها . بعنوان مثال در جلد اول : در هر روایتی که از منابع شیعه نقل شده ، یا در سند آن یک راوی شیعه وجود دارد، یا حتّی "متهم به شیعه" بودنست ، آن روایت را مردود میشمارد ، بعد در جلد دوم و سوم از این ملاک عدول کرده و بعضی روایات را به میل و سلیقه می پذیرد و مورد استناد قرار میدهد.   
  53. نویسنده در بارۀ " إضافاتِ ثقات در روایات " ملاک واحدی ندارد و در جایی که تأمین کنندۀ مقاصد مغرضانۀ وی باشد انرا میپذیرد و در جایی که مخالف با أغراض و أمیال وی باشد آنرا بعنوان اینکه در روایات دیگر نیامده است مردود میشمارد !! بعنوان نمونه وقتی در بارۀ روایت " فاطمة بضعةٌ منّی ، فمن أغضبها أغضبنی " إضافات یک راوی را که در بارۀ ثقه بودنِ وی اختلاف وجود دارد را میذیرد و تا انتهای کتاب 23 بار از این روایت بعنوان حدیث " غیرت " بر علیه امیرالمؤمنین علی(ع) استفاده مییکند، در حالی که در بارۀ بسیاری از احادیث ، اضافۀ ثقاتی را که ثقه بودنشان مورد اتفاق میباشد مردود میشمارد !!
  54. بسیاری از مطالبی که در این کتاب وارد شده ، رونویسی از کتابهای دیگران میباشد.
  55. میان بسیاری از مطالب ، خلط نموده است .. مثلاً تفاوتی بین " تقیّه " و دروغ قائل نیست .. و این اختلاط را در ده ها محلّ تکرار میکند ................
****************
  • هر کس این کتاب را به دیدۀ تأمّل مطالعه کند چهرۀ حقیقی و واقعیِ وهابی های تکفیری ، و مقاصدِ آنها ، ونیز وحشتِ فراوانِ آنها از روی آوردنِ مسلمانان به پیامبر و خاندان طاهرینِ ایشان ( صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ) ، و سراسیمگیِ آنها در نوشتنِ اینگونه کتاب ها ،برایش آشکار میشود و بیش از پیش معلوم میگردد که آنان و سلفِ صالحشان! تا چه حدّ ضعیف، مُغرض، مُتوهّم، کینه توز ، بی أدب ، خشونت طلب و دور از آموزه های قرآنی و نبوی میباشند .. و تا چه پایه گرفتار بدعت، نفاق و تدلیس هستند .. و نسبت به پیامبر و أهل بیت او (علیهم الصلاة و السلام) حقد و کینه دارند ......
  • خدای را شکر که نعمت مسلمان بودن، مُوحّد بودن، و تبعیت آگاهانه و عاقلانه از قرآن، پیامبر و أهل بیت پیامبر را به ما ارزانی داشته است ..   
****************